ماه من غصه چرا؟ تو مرا داری و من هر شب و روز، آرزویم همه خوشبختی توست.
ماه من غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید، یا دل شیشهایت از لب پنجره عشق به زمین خورد و شکست، با نگاهت به خدا چتر شادی واکن که خدا هست خدا...
آواز قو
یک قصه، یک خاطره، یک واقعیت گاهی از زبان آدمهای دم مردن تمام زندگیات را به هم میریزد، ویران میکند.
خوب و بدش اهمیتی ندارد فقط این که تمام چارچوب ذهنیات را تمام روابط تعریفشدهات را از بیخ و بن فرو میریزد، سخت است.
دیگر نمیدانی به هر کدام از آدمهای اطراف که سالیان سال نزدیک و پاره تن میدانستی ...
بازیگر
تصور میکنی فقط شیطنت دل بوده است در یک لحظه خیال میکنی عشق به سراغت آمده و چارهای نداشتهای شاید هم چنین بوده باشد اما ما آدمها فقط تا امروز و اکنون را نگاه میکنیم و نمیدانیم که لرزش دل تا سالهای سال و حتی بر زندگی و آینده فرزندان سایهای میافکند همیشگی و دامنهدار!
شاید اکنون که من هیچ ...
ساحل آرامش
روی اولین صندلی نشست و به فرش خیره شد. حال زاری داشت. برادری که از هرزگی خواهرش شنیده. یعنی یک فاجعه اسفبار. ناگهان فریادی بلند کشید. یاعلی. و با دو دست سرش را گرفت. دوباره صدای گریه بلند مامان برخواست و بهنوش با گریه از آشپزخانه بیرون آمد و با لیوان آب به بهزاد نزدیک شد.
ـ بهزاد جان. خودت را ...
مرهم
شاید انتخاب شخص، زمان و مکان در عشق و گرفتار شدن به درد عاشقی به انتخاب خودم نبوده و نباشد- که نیست اما لااقل میتوانم مراقب باشم تا در رابطه عاشقانه، بازیچه کسی نگردم و عشق را تا بدانجا محترم و عزیز بشمارم که حرمت و شخصیتام در آن رابطه حفظ شود. نه وسعت آسمان و نه گستره زمین برای ...
غریبه آشنا
راست میگفت؟ یعنی ایلیا داره ازدواج میکنه؟ اونم به همین سادگی؟ پس کجا رفت آن همه اشتیاق و علاقه؟ کجاست آن حرفها و آینده قشنگ؟ چطور میتونه از من و بچهای که آنقدر در حفظش اصرار کرده بود بگذرد و اجازه دهد هرچه که لایق خودشان بود به من بگویند؟ آیا حق من این بود؟ من که آویزانش نشده بودم، ...