رمان خارجی

خدایان زمین و سرگشته

این کتاب از دو بخش تشکیل شده است: بخش اول با نام خدایان زمین، شرح گفت‌وگویی شعرگونه بین سه الهه است که در زمین زاده شده‌اند و طلایه‌دار زندگی‌‌اند. بخش دوم نیز با عنوان سرگشته، مجموعه‌ای از 52 قطعه از قطعات جبران است که ایمان و احساس و طبع شاعرانة نویسنده را آشکار می‌سازند.

مهدی سرحدی
کلیدر
9789647650397
۱۳۸۴
۱۰۴ صفحه
۱۱۹۳ مشاهده
۰ نقل قول
جبران خلیل جبران
صفحه نویسنده جبران خلیل جبران
۳۷ رمان او در ششم ژانویه سال ۱۸۸۳، در خانواده‌ای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند، در البشری، ناحیه‌ای کوهستانی در شمال لبنان به دنیا آمد. مادرش زنی هنرمند بود که «کامله» نام داشت. مادر جبران کامله رحمه، سی ساله بود که جبران را از شوهر سومش خلیل جبران به دنیا آورد. شوهرش مردی بی مسئولیت بود و خانواده را به ورطه فقر کشاند. جبران خلیل یک برادر ناتنی به نام «پیتر»، شش سال بزرگتر از ...
دیگر رمان‌های جبران خلیل جبران
شعله کبود
شعله کبود شعله کبود نامه‌های عاشقانه جبران خلیل جبران به (می زیاده) می‌باشد. این عنوان برگرفته از کتابی است با همین مضمون که توسط خانم دکتر (کارمن رویز براوو) شرق شناس اسپانیایی برگردانده شده بود. عشق میان جبران و می زیاده در نوع خود بی‌نظیر است و در تاریخ ادبیات یا آیین عشاق همتایی ندارد.
کاغذ سفید التایه
کاغذ سفید التایه صدفی به صدف کناری خود گفت:من احساس درد زیادی در درونم می‌کنم، دردی که سنگین و گرد است. صدف همسایه با رضایت و تکبر گفت:سپاس برای آسمان‌ها و دریاها که من در درونم دردی احساس نمی‌کنم من از درون و بیرون خوب و سالم هستم. خرچنگی که در آن لحظه از آ‌ن‌جا عبور می‌کرد صدای گفت‌وگوی آن دو را شنید...
پیامبر (پیام‌آور)
پیامبر (پیام‌آور) پیامبر قصه پیام‌آوری است که روزی با کشتی در ساحل شهری به نام اورفالیس پیاده می‌شود. ناخدا و ملاحان کشتی با او عهد می‌کنند که دوازده سال بعد او را در همین ساحل سوار کنند و به زادگاهش بازگردانند. پیامبر که نامش مصطفی است همچون غریبه‌ای در میان مردم شهر می‌زیست و بیشتر در خلوت تنهایی خویش به سر می‌برد ...
کاروان‌ها و طوفان‌ها
کاروان‌ها و طوفان‌ها مردمان، بندگان زندگی‌اند و همین بندگی است که روزهایشان را با خواری و ذلت در آمیخته و شب‌هایشان را از خون و اشک آکنده کرده است.
نغمه‌ها و موسیقی
نغمه‌ها و موسیقی ای زمین! چه زیبا و شگفت‌آوری! در روشنایی به کمال می‌رسی و در برابر خورشید فروتنی می‌‌کنی. و چون سایه شب بر چهره‌ات افتد زیباتر و زیباتر می‌‌شوی. نغمه‌های صبح تو شنیدنی است و تسبیحات شب هنگام تو هراس‌انگیز است. ای زمین! تو به کمال رسیده‌ای!
مشاهده تمام رمان های جبران خلیل جبران
مجموعه‌ها