1 بار دیگر با احساس
«حتی اگر زبان عشق را به دو نیم کنی، تا لال شود، نگاه گویاتر و رساتر از آن، با فریادهایش، ماهیت آن را آشکار خواهد ساخت.»
«اشکهایم به روی لبانم نشست و به همراه آن خندید.»
«پس هنوز دوستم دارد و نتوانسته پا به روی احساس خود بگذارد و مهرم را از دل بیرون کند.»
مرا دوباره بخوان
احساس بی حسی و بی وزنی وجودم را فراگرفت. نه قلبم با تپشهای تند صدایش میزد و نه شور و شوقی از خود نشان میداد .
درخت نیمه عریان آرزوهایم آخرین تکان را به خود داد تا چند برگ زرد و خشک باقی مانده بر روی شاخههایش نیز فرو ریزند و در بیداد زمان لگدمال شوند.