رمان ایرانی

با تو هستم تا همیشه

به جای پاسخ سلامم، نگاه یخ‌زده و منجمدش را به صورتم دوخت و هیچ نگفت. هزاران حرف ناگفته، هزاران سوال بی‌جواب بر لبانم یخ زد و خشکید. داشت در پیچ خیابان ناپدید می‌شد. دیگر دلم طاقت نیاورد که این فرصت پیش آمده را از دست بدهم. فریادهایی که ظرف دو سال گذشته، از وجودم برمی‌خاست و قبل از اوج در درونم خفه می‌شد، همه با هم راه گریز یافتند و به فغان آمدند. . .

درسا
9789648759570
۱۳۸۹
۳۷۶ صفحه
۲۲۱۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های فریده رهنما
نگین محبت
نگین محبت
افسانه دل
افسانه دل
مرا دوباره بخوان
مرا دوباره بخوان احساس بی حسی و بی وزنی وجودم را فراگرفت. نه قلبم با تپش‌های تند صدایش می‌زد و نه شور و شوقی از خود نشان می‌داد . درخت نیمه عریان آرزوهایم آخرین تکان را به خود داد تا چند برگ زرد و خشک باقی مانده بر روی شاخه‌هایش نیز فرو ریزند و در بیداد زمان لگدمال شوند.
سهم من از زلال باران
سهم من از زلال باران این یک اتفاق بود، اتفاقی ناخواسته که دیگر نمی‌شد جلویش را گرفت نه برخورد لحظه‌ای و نه گذری. می‌خواست ماندنی شود. عشق نقطه تسلیم است نقطه ای که دستهایت را بالا می‌بری و در مقابل طپش‌های تند قلبت تسلیم می‌شوی. آیا من به این نقطه رسیده بودم...؟
فردا چکاوکی می‌خواند
فردا چکاوکی می‌خواند هر دو از دیدن هم یکه خوردند و هر دو حرکت قلب‌شان را که درون سینه به تلاطم افتاد، حس کردند. آرزوی قلبی‌شان در لحظه‌ای برآورده می‌شد که انتظارش را نداشتند زبان نگاه گویا بود و زبان بیان قاصر. با وجود این که هنوز خودشان به باور احساس‌شان به هم نرسیده بودند، قلب‌شان همراه با رگ و پی وجودشان، آن را باور ...
مشاهده تمام رمان های فریده رهنما
مجموعه‌ها