رمان ایرانی

جاده (4 مکالمه)

مرد: نگران نباش، خبری نیس! زن: آخه همین هفته گذشته که تهران حسابی بارون اومد و طبق معمول همه چی به‌ هم ریخت، میثم باید ساعت یک و نیم از سرویس پیاده می‌شد، ساعت یک و نیم هم گذشته بود، هنوز نیومده بود. من داشتم از دلواپسی می‌مردم. عوض اینکه وقتی بارون می‌آد همه گندا جمع بشه بره، بیشتر همه جا رو گند بر می‌داره! مرد: بالاخره چی شد اون بچه؟ زن: ساعت از دو گذشته بود که اومد، بگو موش آب کشیده!

نیلا
9786005140804
۱۳۸۹
۸۸ صفحه
۳۲۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های یوریک کریم‌مسیحی
اول شخص مفرد
اول شخص مفرد عناوین برخی از عکس قصه‌های این کتاب آن تابستان من، همسایه‌ی من، نگرانی بابای من، خبط غم‌انگیز مامان‌بزرگ من، سفر کاری بابای من، لحظه ی قطعی من، وردست من، به صحنه رفتن من، من و مامان من، زن من، تجربه عشقی من
100 میدان (100 قصه از میدان‌های 100 گانه نارمک)
100 میدان (100 قصه از میدان‌های 100 گانه نارمک) نارمک تهران صد میدان دارد و هر میدان آن بی‌شمار قصه، من در این مجموعه از هر میدان یک قصه گفته‌ام.
نفس عمیق
نفس عمیق اول بهار بود و جایی بودم که پیش‌تر ندیده بودمش. می‌گفت بهشت است. همه‌جا سبز بود و گندم‌زاری جوان و نابالغ و سبز هم بود. میان‌شان می‌رفتم و دستم را می‌کشیدم به سرشان و تیزی سوزنک‌هاشان قلقلکم می‌داد. لباس نازک گل‌دار تنم بود که به نسیم تکان می‌خورد. موقع رفتن سرم را بلند کردم دیدم جوانی همسن خودم در یک ...
طبقه هم‌کف
طبقه هم‌کف
مشاهده تمام رمان های یوریک کریم‌مسیحی
مجموعه‌ها