اول شخص مفرد
عناوین برخی از عکس قصههای این کتاب
آن تابستان من، همسایهی من، نگرانی بابای من، خبط غمانگیز مامانبزرگ من، سفر کاری بابای من، لحظه ی قطعی من، وردست من، به صحنه رفتن من، من و مامان من، زن من، تجربه عشقی من
طبقه همکف
بزرگراه بزرگ (7 داستان) مجموعه داستان
هنوز خیلی به پل مانده بود که در ماشین باز شد و چیزی ازش بیرون افتاد. سواری رفته بود و چیزی که ازش بیرون افتاده بود هنوز داشت غلت میخورد. رامین رسیده بود بالای سر دخترک، دختر قدبلند مدرسهای. هوا کمکم داشت روشن میشد و از فاصلهای یک قدمی به وضوح داشت دختر بیحرکت را میدید. دخترک دمر افتاده بود ...
جاده (4 مکالمه)
مرد: نگران نباش، خبری نیس!
زن: آخه همین هفته گذشته که تهران حسابی بارون اومد و طبق معمول همه چی به هم ریخت، میثم باید ساعت یک و نیم از سرویس پیاده میشد، ساعت یک و نیم هم گذشته بود، هنوز نیومده بود. من داشتم از دلواپسی میمردم. عوض اینکه وقتی بارون میآد همه گندا جمع بشه بره، بیشتر همه جا ...