1 قطره زندگی 2 (2 جلدی)
کمی دیر شده بود شب زودرس پاییزی آغاز شده و هوا چنان تاریک بود که انگار ساعتها از غروب آفتاب گذشته ولی تازه ساعت 6 بعداز ظهر بود. من و سمانه با قدمهایی بلند و سریع در حال حرکت بودیم و در عین حال زبانمان نیز از حرکت باز نمیایستاد. وقتی به بچهها نزدیک شدیم بهزاد میان از میان جمع ...
1 قطره زندگی 1 (2 جلدی)
کمی دیر شده بود شب زودرس پاییزی آغاز شده و هوا چنان تاریک بود که انگار ساعتها از غروب آفتاب گذشته ولی تازه ساعت 6 بعداز ظهر بود. من و سمانه با قدمهایی بلند و سریع در حال حرکت بودیم و در عین حال زبانمان نیز از حرکت باز نمیایستاد. وقتی به بچهها نزدیک شدیم بهزاد میان از میان جمع ...
شب ستاره
خدا میداند این صورت خندان چقدر دلم را به تب و تاب میانداخت و پرپر میزدم که با او بروم ولی به زور به این کشش درونی غلبه کردم و گفتم:
ـ ببخشید ولی من نمیتونم بیام. اصلا من از کجا به شما اعتماد کنم و پاشم باهاتون بیام وسط کوه و دشت، اون هم نصفه شب؟
ـ از همون جایی که ...
بسامه
بیاختیار سرم را به سینهاش تکیه دادم از احساس خوب امنیت و آرامش پر شدم هر دو دستش را روی گونههایم گذاشت و سرم را بلند کرد چند لحظه به چشمانم خیره شد بعد در حالی که محبت نگاهش وجودم را به آتش کشیده بود، با نوک انگشت آن چند قطره اشک را از روی گونههایم پاک کرد.