رمان ایرانی

شاه ماهی

ماهنوش بغض کرد. هر چیزی را که در مورد کامران تجربه کرده بود، جز این حالت در هم شکسته‌ی او را حالا می‌فهمید که به هیچ وجه تحمل دیدن چنین چیزی را ندارد. دلش داشت از غصه آب می‌شد. سرش از ناراحتی خم شد، دوباره یکی دو قطره اشک که به سختی جلوی فرو ریختن‌شان را می‌گرفت، از لای مژه‌هایش بیرون زد و با همه وجود، تاسف و پشیمانی‌اش را از کاری که کرده بود، بر لب جاری ساخت...

علی
9789641931010
۱۳۹۰
۳۷۲ صفحه
۸۸۲۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های عاطفه منجزی
پرنده بهشتی
پرنده بهشتی آن شب گذشت و شب‌های بعد و شب‌های بعدش، اما دریغ و افسوس که با گذشت همه آن شب‌ها، هرگز فراموشی به سراغم نیامد و من ناخواسته فقط و فقط به او فکر می‌کردم، بی‌آنکه او را ببینم حضورش را در کنارم احساس می‌کردم. حتی گاهی مثل آدم‌های گرفتار مالیخولیا با هم حرف می‌زدیم به ندرت می‌خندیم، بیشتر بحث می‌کردیم و ...
در پس نقاب
در پس نقاب یوسف کسی نبود که یک شبه یا یک ساعته عاشق شده باشد. یوسف تمام خاطراتی را که این‌جا نوشته شده است، تک به تک در خاطر دارد. پس چه فرقی برایش می‌کرد که این چیزها را بخوانم یا نه؟ مگر ممکن بود که خاطراتش را با ریحانه به راحتی از یاد ببرد. یوسف حتی پونه را هم به یاد داشت، ...
یکی نبود 1 (2 جلدی)
یکی نبود 1 (2 جلدی) ای روزگار، یادش بخیر! اون وقتا بازی‌هامون مثه امروزیا نبود، مشغولیت زمون بچگی ماهارو دیگه بچه‌های این دوره‌ زمونه بلد نیستن. یادمه اون روزا دخترا تو خونه بازی می‌کردن، همین خاله‌بازی و کش بازی و یه پی دو پی... پسرا گرگم به هوا و تیله‌بازی و شاه دزد وزیر. شبای بلند زمستونی بزرگا جمع می‌شدن زیر کرسی، بچه‌ها کنج پستویی ...
لبخند خورشید
لبخند خورشید آذر خندید. مهتاب که دل پری داشت، خودش را انداخت روی مبل، سیبی برداشت، گازی به آن زد و با دهان پر ادامه داد: ـ به من می‌گه باید وکیل مجلس بشم، یکی نیست به خودش بگه،‌ مرد حسابی تو چی می‌گی دیگه! به نظر من دستش می‌رسید، نسل هر چی زنه از رو زمین برمی‌داشت. تقریبا یه کاری در ...
مشاهده تمام رمان های عاطفه منجزی
مجموعه‌ها