رمان ایرانی

شاه ماهی

ماهنوش بغض کرد. هر چیزی را که در مورد کامران تجربه کرده بود، جز این حالت در هم شکسته‌ی او را حالا می‌فهمید که به هیچ وجه تحمل دیدن چنین چیزی را ندارد. دلش داشت از غصه آب می‌شد. سرش از ناراحتی خم شد، دوباره یکی دو قطره اشک که به سختی جلوی فرو ریختن‌شان را می‌گرفت، از لای مژه‌هایش بیرون زد و با همه وجود، تاسف و پشیمانی‌اش را از کاری که کرده بود، بر لب جاری ساخت...

علی
9789641931010
۱۳۹۰
۳۷۲ صفحه
۸۸۲۴ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های عاطفه منجزی
بسته به جونم
بسته به جونم راهی برات نبوده معین جز این که تو بری... باید مهلتی به خودتون بدی که جفت‌تون فرصت فراموشی داشته باشین! تو برو و حتی فکر نکن که راه دیگه‌ای هم داشته باشی. همیشه از جهنم خدا حذر می‌کرد و حالا در میان زمهریرش داشت دست و پا می‌زد و راهی به جایی نداشت! در عنفوان سی و یک سالگی دلش ...
زرپران 1 (2 جلدی)
زرپران 1 (2 جلدی) مهندس جانان نیک پور، دختر غیور ایلیاتی، مدیریت پروژه‌ی سنگینی را بر عهده دارد تا بتواند، با کسب درآمد بالا، از راز خانوادگی‌اش، به‌خوبی حمایت کند! در این راه، با وندور شرکت زیمنس (نماینده زیمنس) مهندس موسوی، دیداری دارند، کسی که جانان بایستی در این پروژه با او کار کند و رضایت خاطر موسوی برای شرکت «دوار نیرو» و مدیر ...
لبخند خورشید
لبخند خورشید آذر خندید. مهتاب که دل پری داشت، خودش را انداخت روی مبل، سیبی برداشت، گازی به آن زد و با دهان پر ادامه داد: ـ به من می‌گه باید وکیل مجلس بشم، یکی نیست به خودش بگه،‌ مرد حسابی تو چی می‌گی دیگه! به نظر من دستش می‌رسید، نسل هر چی زنه از رو زمین برمی‌داشت. تقریبا یه کاری در ...
پرنده بهشتی
پرنده بهشتی آن شب گذشت و شب‌های بعد و شب‌های بعدش، اما دریغ و افسوس که با گذشت همه آن شب‌ها، هرگز فراموشی به سراغم نیامد و من ناخواسته فقط و فقط به او فکر می‌کردم، بی‌آنکه او را ببینم حضورش را در کنارم احساس می‌کردم. حتی گاهی مثل آدم‌های گرفتار مالیخولیا با هم حرف می‌زدیم به ندرت می‌خندیم، بیشتر بحث می‌کردیم و ...
مشاهده تمام رمان های عاطفه منجزی
مجموعه‌ها