ریگودون
- دکتر، سریع دست به کار شوید!... مطمئنم که حدس زدید جریان از چه قرار است... این ایستگاه تلهای بیش نیست... تمام آدمهای این قطارها باید سر به نیست شوند... آنها زیادیاند... شما هم زیادی هستید... من هم همینطور...
- از کجا میدانید؟
- دکتر، بعدا برایتان شرح خواهم داد... من باید شما را هوشیار میکردم... بجنبید!... آنها امشب دست ...
دسته دلقکها
ماجرا در زمان جنگ اول میگذرد، در محلات پایین شهری لندن، شهری دچار ویرانیهای جنگ و پناهگاهی برای عناصر وازدهای که میکوشند از گذشته خود بگریزند. سلین با تفالههای جامعه، آدمکشها، واسطهها، قاچاقچیها، بدکارهها، معتادان، ولگردان و جنایتکاران محشور میشود.
شمال
خوشبختانه هاراس دستان نیرومندی داشت و به خوبی در آن جاده دشوار رانندگی میکرد... جادهیی که هر چه پیشتر میرفتیم ناهموارتر و باتلاقیتر میشد!... خودرو مدام از این دستانداز به آن دستانداز دیگر میافتاد و با آن تنه بزرگش به پرواز درمیآمد و گاه شتابان و گاهی آرامتر از روی چالهها میپرید!...
دسته دلقکها
ماجرا در زمان جنگ اول میگذرد، در محلات پایین شهری لندن، شهری دچار ویرانیهای جنگ و پناهگاهی برای عناصر وازدهای که میکوشند از گذشته خود بگریزند. سلین با تفالههای جامعه، آدمکشها، واسطهها، قاچاقچیها، بدکارهها، معتادان، ولگردان و جنایتکاران محشور میشود.