داستان مردی که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکند. او که شش ماه را در زندان گذرانده بعد از آزاد شدن همواره بیکار بوده است و تنها زندگی میکند. تمام عشق و علاقه او یادداشتهای اوست، چرا که تمام شب و روز زندانش را با همین کلمات سر کرده است.
آرام در سایه
این داستانها بیشتر حال و هوای امروزی دارد. به جز یکی دوتایی که به دلایلی نشرشان تا همین حالا طول کشید. بیشتر همین فضای شهر و شلوغی همین پایتخت پر دود که نویسنده گویی خطر این تجربه را به جان خریده تا لابد از آن فضاهای مالوف و معهود بیرون بیاید و چیزی نو را تجربه کند. قصههایی از آدمهای ...
تک خشت
دارند در میزنند (مجموعه داستات)
شب که رفته بود خانه، پری را ندیده بود.چراغها روشن بودند و در اتاقها باز. دیوانه شده بود و زود زنگ زده بود خانه مادریاش. زن باباش گفته بود که از صبح که یک بار زنگ زده و با پری حرف زده بود دیگر خبری ازش ندارد. تلفن را قطع کرده بود و زنگ زده بود به عادل. (تو خبر ...
ماهو
داستان ماهو داستان سرگردانی و گمبودگیهای مردی در همین دوره ماست. مردی تازه از بند و حبس رها شده که در جست و جوی عشق از دست رفتهاش به هر دری میزند و در این به هر در زدنها و با هریک از این گشت واگشتهاگویی تکهای از وجود خودش را پیدا میکند. تکههایی که اگرچه آنها را به تازگی ...