مجموعه داستان خارجی

مردی که کشتمش (گزیده داستان‌های کوتاه آمریکا)

فکش توی گلویش بود، لب دندان‌های بالایی‌اش نمانده بود. یک چشمش بسته بود. چشم دیگرش سوراخی مثل ستاره داشت. ابروهایش به ظرافت قوس ابروی زنانه می‌مانست. بینی‌اش آسیب ندیده بود. مختصر اشکی دم لاله‌ی یک گوشش به چشم می خورد. موهای مشکی‌اش به عقب شانه شده بود. پیشانی‌اش چروک مختصری داشت، ناخن‌هایش مرتب بود. بر پوست گونه‌ی چپش جای سه خراش و ورآمدن پوست به چشم می‌آمد. گونه‌ی راستش سالم بود، صاف و بی مو، پروانه‌ای روی چانه‌اش بود، گردنش تا بند نخاع شکافت برداشته بود، خون غلیظ و فراوانی از آن‌جا شره کرده بود و همین زخم، کشته بودش. . .

افراز
9789647640862
۱۳۸۶
۲۲۴ صفحه
۱۱۴۸ مشاهده
۰ نقل قول
جمعی از نویسندگان
صفحه نویسنده جمعی از نویسندگان
۲۸۸ رمان ...
دیگر رمان‌های جمعی از نویسندگان
بعضی زن‌ها
بعضی زن‌ها آرچي مك‌لاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يك‌بار مي‌شنيد هرگز فراموش نمي‌كرد. صدايي صاف و محكم. كلمه‌ها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا مي‌كرد. آواز محزون و يكنواخت و بي‌پيرايه‌اش، چيزهايي را بيان مي‌كرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
پشت دیوارهای دیر (مجموعه داستان‌های فرانسوی)
پشت دیوارهای دیر (مجموعه داستان‌های فرانسوی) رودریک همه چیز را به کلارا می‌گفت و او را از ندامت‌های خود آگاه می‌کرد. نخستین بار بود که با او از عشق سخن می‌گفت. کلارا از این حرف استقبال بسیار بدی کرد. این بیان شگرف سودای رودریک را در نظر دختر جوان جالب‌تر کرد! عشق در جان‌های سودایی چنین است. بزرگ‌ترین عیب‌ها، زیان‌بخشی‌های بی حد و مرز به ...
همه باید زندگی کنند (مجموعه داستان‌های فرانسوی)
همه باید زندگی کنند (مجموعه داستان‌های فرانسوی) در این بعدازظهر درخشان، این اشیاء دراز زیبا و سبز، که به چشم می‌خورند چیستند؟ از دور گمان می‌کنیم که دارای بازوانی درازند ولی این بازوها چیزی جز پارو نیستند و اشیاء سبز رنگ نیز در حقیقت دو قایق مسابقه‌اند که آرام با دست موج‌های مارن بالا و پایین می‌روند.
عادت عشق (داستان‌های کوتاه جهان 10)
عادت عشق (داستان‌های کوتاه جهان 10) گریان و نالان خودم را روی تخت‌خواب انداختم. منتظر بودم مثل همیشه که گریه می‌کردم، سراغم بیاید. منتظر بودم بیاید و مرا در آغوش بگیرد، سرم را روی سینه‌اش بگذارد، و با لحنی که مختص خودش بود، بگوید :«وای وای، این چه کاریه؟ این آقا کوچولو کیه که داره گریه می‌کنه؟»
مرگ پوتیا (داستان‌هایی از ادبیات آلمان)
مرگ پوتیا (داستان‌هایی از ادبیات آلمان) ادبیات، یا هر آن هنری که ابزار بیان‌اش زبان است، پیوسته و به میزانی رفیع آفرینش‌گری نقادانه به بار می‌نشاند؛ زیرا زبان خود نقد زندگی است. زبان نام می‌برد، مصداق می یابد، معلوم می‌کند و داوری هم. و به این ترتیب جان می‌بخشد. یگانگی هر آنچه انسانی است، آری، یکپارچگی پرسمان بشری در زبان است که تجلی می‌یابد... داستان‌هایی که ...
مشاهده تمام رمان های جمعی از نویسندگان
مجموعه‌ها