رمان ایرانی

درد محبت

علم
9789644051838
۱۳۸۱
۴۴۸ صفحه
۵۹۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های جمشید طاهری
داستان من
داستان من خودم دیدمش. شک ندارم خودش بود. ریش و سبیل داشت. با شلوار کار ارتشی و اورکت آمریکایی، روبروی دانشگاه تهران بود. تا دیدمش داد زدم: سردار، سردار... انگار سرش را بلند کرد از روی کتاب‌های جلو یک دکه، شک ندارم که مرا دید، دویدم طرفش اما رفت! هفت هشت متر بیش‌تر فاصله نداشتیم با هم، سردار آرام داشت دور می‌شد ...
غزل
غزل
یاس سپید عشق
یاس سپید عشق
مهرگل
مهرگل
مشاهده تمام رمان های جمشید طاهری
مجموعه‌ها