۱۸ رمان
نسرین قديرى متولد چهارم خرداد ماه سال 1331 در شهر تهران و فارغالتحصيل مهندسى كشاورزى از دانشگاه شيراز است. وى پس از اينكه فرزندانش به حدى رسيدند كه ديگر به او وابسته نبودند و هر كدام روى پاى خود ايستادند، براى رفع تنهايى و ارضاى اين حس درونى، دست به قلم برد. او درباره شروع به كارش مىگويد: «خواهرم پس از خواندن رمان خانم حاج سيد جوادى با توجه به زمينهاى كه من در نوشتن انشا داشتم و داشتن قدرت ...
نسرین
قبل از آن که ببیند او را محکم ایستاد و گفت: نه!
ولی روزی هم که گفت: آری تاوان حرفها و رفتارهای بسیاری را داد.
با خود نجوا کرد: او از عشق چه میفهمد که بهایی برایش بپردازد؟
و باز آن هنگام که گفت: نه! استوارتر از قبل ایستاد و گرهی تقدیرش را در گوشهای دیگر یافت، آن جایی که هیچکس فکرش را ...
رز سیاه
چشمهایش را گشود. باروش نمیشد هنوز میتواند نفس بکشد و زنده است. به محض گشودن چشمهایش، چهره مضطرب و ترسان مادرش توجه او را جلب کرد. مادر، تو که مرا دوست داشتی، چرا؟ چرا؟ کلمات در ذهنش نقش بستند ولی توان بیان آنها را نداشت. اما نگاه ملامتبار دخترک، اشک ندامت و شرمساری را از چشمان مادرش جاری ساخت. دستی ...
مسلول
پاییز من بهار تو
نگاهش کرد: شاید به اندازه لازم آنقدر ساده به نظر میرسید که بتواند همراه خوبی برای او باشد. اگرچه زندگی همواره در مسیری که ما تصور میکنیم جریان ندارد. آدمها در موقعیتهای مختلف شخصیتهای متفاوتی بروز میدهند: امروز همراه توست و فردا در شرایطی دیگر آدم دیگری است با خواستههای متفاوت! با طراوت بهار میآید با خزان پاییز رنگ عوض ...