رمان ایرانی

چه آسان باختم

اگر تو باز نگردی نهال‌های جوان اسیر گلدان را کدام دست نوازشگر آب خواهد داد؟ چه کسی به جای تو آن پرده‌های توری را به پشت پنجره‌‌ها پیچ و تاب خواهد داد؟ اگر تو بازنگردی امید آمدنت را بگور خواهم برد و کس نمی‌داند که در فراق تو دیگر چگونه خواهم زیست چگونه خواهم مرد!

پیکان
9789646743861
۱۳۸۷
۳۶۸ صفحه
۳۱۵۱ مشاهده
۰ نقل قول
نسرین قدیری (کافی)
صفحه نویسنده نسرین قدیری (کافی)
۱۸ رمان نسرین قديرى متولد چهارم خرداد ماه سال 1331 در شهر تهران و فارغ‏التحصيل مهندسى كشاورزى از دانشگاه شيراز است. وى پس از اينكه فرزندانش به حدى رسيدند كه ديگر به او وابسته نبودند و هر كدام روى پاى خود ايستادند، براى رفع تنهايى و ارضاى اين حس درونى، دست به قلم برد. او درباره شروع به كارش مى‏گويد: «خواهرم پس از خواندن رمان خانم حاج سيد جوادى با توجه به زمينه‏اى كه من در نوشتن انشا داشتم و داشتن قدرت ...
دیگر رمان‌های نسرین قدیری (کافی)
نیمی از وجودم
نیمی از وجودم
مسلول
مسلول
اشراف‌زاده
اشراف‌زاده ناگهان خودش را دید که در جامه‌ای سیاه و زنانه ایستاده و به او نگاه می‌کند. خودش را دید که شمشیر از رو بسته و رو در روی او ایستاده و آماده مبارزه و کینه‌توزی است. خودش را دید با امتیازاتی متفاوت و برتر، تازه‌نفس‌تر و جنگجو‌تر و چه بسا... بی‌پرواتر و جسورتر!
سحر نزدیک است
سحر نزدیک است لباس عروسی را روی تخت پهن کرده بود و ناباورانه به آن نگاه می‌کرد. روی زمین چهار زانو نزدیک تختخواب نشسته بود و چشم از لباس سفید عروسی بر نمی‌داشت. نمی‌دانست چه مدت به آن حال در آنجا نشسته و چشم به لباس دوخته است. رنگ بر چهره نداشت. انگار مغزش از کار افتاده بود. حتی گریه هم نمی‌توانست بکند. ...
گناه من چیست
گناه من چیست به اتاقم برگشتم و مانند بیمار تب‌داری در رختخواب افتادم. چشمم به روپوش مدرسه‌ام افتاد که عصر همان روز در آورده و آویزان کرده بودم. فردا به جای این پارچه ارمک خاکستری که برازنده حال و روحم بود، باید لباس تافته سفید عروسی را بر تن می‌کردم و آن تاج بزرگ و مسخره را که دهها نگین بزرگ و کوچک ...
مشاهده تمام رمان های نسرین قدیری (کافی)
مجموعه‌ها