رمان ایرانی

گرشاسام و قهرمانان جاوید

گرشا با ترس و اضطراب نگاه کرد و مثل همه دید که چطور راه ورودی در چشم بر هم‌زدنی در هم فرو ریخت و تبدیل به گودالی عمیق و مرگ‌بار شد که حریصانه چشم‌به‌راه لغزش آن‌ها بود تا یکی‌یکی در آغوش سرد و تاریک و نیستی‌بخش خود بگیردشان و نابودشان کند.

9789647861441
۱۳۸۸
۳۵۲ صفحه
۱۳۵۴ مشاهده
۰ نقل قول
نیلوفر لاری
صفحه نویسنده نیلوفر لاری
۳۱ رمان نویسنده 30 رمان ازجمله: کسی پشت سرم آب نریخت/ یادش بخیرنازلی/ دوآتیشه/ ازلج تو/ یکی رادوست می دارم/ قرارنبود
دیگر رمان‌های نیلوفر لاری
تقدیر این بود که
تقدیر این بود که باد سردی وزیدن گرفت و چند برگ زرد پاییزی روی قبرها را پوشاند. همراه با صدای کلاغ‌ها که از دور شنیده می‌شد قلب‌هامان با تپش سوزناکی مرثیه‌سرایی می‌کرد، مرثیه‌ای غمگین برای مرگ مادر.
با تو هرگز
با تو هرگز داشتم از پشت پنجره به کارگرهایی نگاه می‌کردم که در حال تخلیه لوازم منزل از پششت کامیون بودند. انگار زور دو آن کارگر جوان و لاغر اندام به یخچال ساید باید سایل نقره‌ای نمی‌رسید و به زحمت و احتیاط فراوان در حال حمل آن بودند کارگرهای دیگر هم خرده‌ریز جابه‌جا می‌کردند.
امیدی به بهار نیست
امیدی به بهار نیست
از عشق گریزانم
از عشق گریزانم زکی! زده بود دمار از روزگار ماشین من درآورده بود و یه خسارت چند میلیونی گذاشته بود روی دستم، تازه دو قورت و نیمش باقی بود. ماموریتش تموم شده بود. دیگه باید می‌رفت. با این کارش به‌قدر کافی تونسته بود حال منو جا بیاره. پس دیگه واسه چی بمونه و خودشو مضحکه‌ی دست عام کنه؟ وقتی داشت می‌رفت، بدون این‌که یه ...
غم‌پرست
غم‌پرست
مشاهده تمام رمان های نیلوفر لاری
مجموعه‌ها