رمان ایرانی

تقدیر من

باد سردی وزیدن گرفت و چند برگ زرد پاییزی روی قبرها را پوشاند. همراه با صدای کلاغ‌ها که از دور شنیده می‌شد قلب‌هامان با تپش سوزناکی مرثیه‌سرایی می‌کرد. مرثیه‌ای غمگین برای مرگ مادر.

رخ مهتاب
9786007076170
۱۳۹۳
۶۵۴ صفحه
۱۲۹۸ مشاهده
۰ نقل قول
نیلوفر لاری
صفحه نویسنده نیلوفر لاری
۳۱ رمان نویسنده 30 رمان ازجمله: کسی پشت سرم آب نریخت/ یادش بخیرنازلی/ دوآتیشه/ ازلج تو/ یکی رادوست می دارم/ قرارنبود
دیگر رمان‌های نیلوفر لاری
سرسپرده
سرسپرده یه جوری نگام نکن بند دلم پاره بشه تو خودت می‌خواستی این جور غم ما چاره بشه چرا گریه می‌کنی پشت سر مسافرت آخرین دیدار و بسپار مثل من به خاطرت من از نگاه سوت و کور تو همیشه طردم کاسه آب و نریز پشت سرم که برنگردم مگه دلم کافی نبود واسه تصدیق چشمات؟
دنیای من ریحان
دنیای من ریحان اگر یکم زودتر جنبیده بودم طبقه بالا هم مال خودمون می‌شد. از روزی که با خبر شدیم دیگر ویلای دوطبقه‌ای که در آن ساکن هستیم به فروش رفته است این جمله را بیش از صد مرتبه از او و پدر شنیده بودم.
عشق دات کام
عشق دات کام
راز بقا (به تلخی زهر 4 و 5 )
راز بقا (به تلخی زهر 4 و 5 ) خودش هم نمی‌دانست بر مبنای کدام دلیل و منطق مستدل و امیدبخشی یک همچین قولی به او می‌داد، اما آن لحظه که در مسیر تندباد حوادث منحوس و تلخ زندگی محنت‌بار و در جدالی نابرابر خود را یکه و تنها می‌دید، ناگزیر بود تا با کلامی قطعی و اطمینان بخش، علی‌رغم تمام آشفتگیها و نابسامانیهای خیال، پا به عرصه تلاش ...
تقدیر این بود که
تقدیر این بود که باد سردی وزیدن گرفت و چند برگ زرد پاییزی روی قبرها را پوشاند. همراه با صدای کلاغ‌ها که از دور شنیده می‌شد قلب‌هامان با تپش سوزناکی مرثیه‌سرایی می‌کرد، مرثیه‌ای غمگین برای مرگ مادر.
مشاهده تمام رمان های نیلوفر لاری
مجموعه‌ها