رمان خارجی

در لب پرتگاه

پس از مرگ آقای سولیس، خانه، از یک صومعه هم غم‌انگیزتر شد. باید لااقل دو سال عزاداری می کردند و طی شش ماه اول پنجره‌های مشرف به خیابان بسته می‌ماندند. گاوینا از غم و غصه دق می‌‌کرد. پدر مرده خود را به چشم دیده بود. رنگ پریده و نفس زنان روی چهره آرام او خم شده بود. به درون آن چشم‌‌های زنگاری رنگ و نیمه‌بسته نگاه کرده بود. به جایی اسرارآمیز، جایی مثل دریاچه شیشه‌ای، نه نوری در برداشت و نه موج می‌زد. به نظرش رسیده بود آن محفظه بی‌حرکت و سرد، ژرفای مرگ نبود، ژرفای زندگی بود، آری همه چیز این‌طور پایان می‌یافت. پدرش که تا همین دیروز می‌خندید و شوخی می‌‌کرد، اکنون بی‌حرکت و بی‌زبان برای ابد بر جای مانده بود. آه که زندگی بشر چه پوچ است!

ثالث
9789643805319
۱۳۸۸
۳۰۴ صفحه
۹۵۹ مشاهده
۰ نقل قول
گراتزیا دلددا
صفحه نویسنده گراتزیا دلددا
۱۶ رمان گراتزیا در ۲۷ سپتامبر ۱۸۷۱ در شهر نوئورو در جزیرهٔ ساردنی در خانواده‌ای از طبقهٔ متوسط به دنیا آمد. زنان در جامعه عقب‌افتاده‌ای مانند ساردنی قرن نوزدهم وضعیت مناسبی برای تحصیل و فعالیت اجتماعی نداشتند برای همین گراتزیا تا سوم ابتدایی بیشتر درس نخواند. اما از آن‌جا که در خانهٔ عمه‌اش کتاب‌خانهٔ بزرگی وجود داشت او توانست در آنجا و تحت تعلیمات خصوصی معلمی در خانهٔ عمه‌اش معلومات خود را افزایش دهد و ضمن مطالعه آثار ایتالیایی به مطالعه آثار ...
دیگر رمان‌های گراتزیا دلددا
آنالنا
آنالنا ولی این مرتبه آنالنا به وضوح عصبانی شد. می‌خواست دق دلی‌اش را سر اسب خالی کند که با صدای یکنواخت زنگوله‌اش آهسته قدم بر می‌داشت و انگار با عقیده پیرمرد موافق بود. «بگذارید بدوند. اگر حالا عجله نداشته باشند می‌خواهید چه وقت سرعت بگیرند؟ وقتی عصایی مثل عصای شما در دست گرفتند؟»
حریق در باغ زیتون
حریق در باغ زیتون
نی‌ها در باد
نی‌ها در باد لییه که خواهران به علت فرار او بی‌آبرو شده و شوهر پیدا نمی‌کردند، خبر پیوند زن‌آشویی خود را نوشت. داماد فروشنده چهارپایان اهلی بود، که بر حسب اتفاق در راه فرارش با وی مواجه شده بود. در چیویتوکیه در رفاه نسبی می‌زیستند، که باید به زودی صاحب فرزند می‌شدند. خواهران این اشتباه جدید او را که با شیوه بدی با ...
کبوترها و بازها
کبوترها و بازها جورجو چشمانش را پاک کرد تا پسربچه متوجه نشود گریه کرده است. به این خاطر هم بود که هر بار آن پسربچه به آن خانه ویرانه پا می‌گذاشت بیمار خیالش کمی آسوده می‌شد، بله همان پسربچه خوشگل و تندرست و چابک، با 2 چشم درشت و سیاه که انگار با ذوق و شوقی درونی می‌درخشیدند و با موهای فرفری و ...
راز مرد گوشه‌گیر
راز مرد گوشه‌گیر مرد گریخته است. زن نیز گریخته است. یکی از دیگری، و یکی با دیگری. مرد در زن و همسر پیشینش، شباهتی نمی‌یابد؛ اما زن مردد است: این مرد چون همسرش می‌نماید. خلوت عظیم درهم می‌شکند و درکی متقابل آغاز می‌شود. مرد قابلیت حیرت‌انگیزش در همراهی با عذاب را تصویر می‌کند و زن نه از میان گفته‌هایش که از میان ناگفته‌هایش ...
مشاهده تمام رمان های گراتزیا دلددا
مجموعه‌ها