رمان ایرانی

شروع 1 زن

وقتی به میدان هفت تیر رسیدم خبری از گردهمایی و تجمع نبود. اغتشاش بود. یک دنیا زن و مرد هراسان که از دست پلیس‌ها فرار می‌کردند. ساعت حدود پنج بعداز ظهر بود. راه‌های ورود به میدان بسته بود اما می‌خواستم هر طور شده از سد پلیس‌ها بگذرم و داخل میدان شوم و آن همه مرد و زن را ببینم، فعالان زن را ببینم، زیبا و پروین و پریسا و لیلا را ببینم. ببینم چطور صدای برابری خواهیشان را بلند می‌کنند. چطور شعار می‌دهند: ما انسانیم اما حقوقی نداریم. منی که از سایه پلیس در هر کجای دنیا که باشد می‌ترسم. به خودم گیر داده بودم که باید بروی توی میدان از میان پیرمرد و پیرزنی که هی از هم می‌پرسیدند اینجا چه خبر است گذشتم. از کنار دو پلیسی که داشتند دختری را روی زمین می‌کشیدند و به سمت ماشین پلیس می‌بردند گذشتم و وارد میدان شدم. انگار نامرئی شده بودم و هیچ پلیسی مرا نمی‌دید و همین شجاعتم را بیش‌تر می‌کرد و تشویق می‌شدم جلوتر بروم. پسر جوانی با سر و صورت خونی از کنارم گذشت و دست خونی‌اش را تکان داد و خون از لای انگشت‌هایش شره کرد و دو قطره خون روی مانتوی طوسی‌ام افتاد...

ققنوس
9789643118860
۱۳۹۰
۱۶۸ صفحه
۹۱۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های فریبا کلهر
عاشقانه
عاشقانه موبایلش باز هم خاموش بود. اما من هی براش پیامک فرستادم و وقتی امیدم رو از دست دادم براش نوشتم: «خداحافظ. پیام‌های دیگه رو می‌ریزم تو سطل زباله دلم.» بنشین. بنشینی من بهتر و بیشتر احساس قصه‌گویی رو دارم که داره قصه‌ای تعریف می‌کنه. ممنون. معلومه که قصه‌ام رو دوست داری و می‌خوای بدونی چرا موبایلش رو خاموش کرده بود، ...
مردی از آنادانا
مردی از آنادانا فکر می‌کنم نوشتن خلاصه رمان زیاد مفید نباشه برای همین چند تا از فرازهای رمان رو می‌نویسم شاید بیشتر به درد بخوره. یکی از شخصیت‌های اثرگذار این رمان زنی به اسم آناداناست که به او بانوی ترشی‌های همدانی می‌گویند. قصه‌گوست و در عالم ترشی‌ها سیر می‌کند. در نهایت خودش را توی کوزه سرکه می‌اندازد و ترشی می‌اندازد. ضرب‌المثل همدانی که ...
بچه فیلم گم شده و 6 قصه دیگر
بچه فیلم گم شده و 6 قصه دیگر -
پسران گل
پسران گل دختر جوانی، گردنبندی از کلمه‌ها به گردن آویخته بود که همه از زیبایی‌اش، خیره مانده بودند. پسر جوانی، داشت با جمله‌های آشنا، برای همه ماهی می‌گرفت تا به دختر جوان برسانندش. مادری، نوزادش را با ترانه‌ها آرام می‌کرد و همه دست به چانه زده بودند و نگاهش می‌کردند. پدری، بسته‌های کلمه را جا‌به‌جا می‌کرد تا جمله‌ای پیدا کند و همه ...
مشاهده تمام رمان های فریبا کلهر
مجموعه‌ها