تب 64 درجه جادوگر خوشگله
جادوگر روی دماغش زگیل گنده نداشت. به جلیقهاش شصت تا سنجاق قفلی نزده بود. دندانهای دراز و کرمخورده نداشت و لا به لای موهایش فضله موش نبود. مهمتر از همه این که قوزی و خمیده نبود. دماغو نبود و خروپف نمیکرد. تنش معطر بود و هر کس او را میدید عاشقش میشد.
اما مگر تا آن روز کسی او را دیده ...
خورشید خانم مامان شده و 6 قصه دیگر
-
سنجاقکی نشسته بر کف استخر
چگونه میتوان قصهی زندگی شیخ شهابالدین سهروردی را نوشت، در حالی که از زندگی او چیز زیادی نمیدانیم!؟ شیخ شهابالدین در دهکدهی سهرورد، از حوالی زنجان، به دنیا آمد. اما امروز، این دهکده وجود ندارد تا سراغ کودکیهای شیخ را از کوچه پس کوچههایش بگیریم. از این که بگذریم، در هیچ کتابی، دربارهی زندگی خصوصی شیخ چیزی نوشته نشده است: ...
ولادیمیر میگوید
بابی گفت: دانی، دانی، دانیال! گذشت زمانی که رنگ صورتی مال دخترها بود و رنگ آبی مال پسرها. الان بعضی از مردها گوشواره گوششان میکنند و موهایشان را هم بلند میکنند. خیلی از زنها موهایشان را از ته میتراشند و کت و شلوار میپوشند. حالا توی ایران نه اما اینجا که ما زیاد این چیزها را دیدهایم. ندیدهایم؟ توی ایران ...