زمانی که هم سبیل دالی بودم (بچه محل نقاشها 6)
چه حالی پیدا میکنی اگر داییات یک فلش مموری به تو بدهد و بعد از باز کردن آن او را در فیلمی قدیمی کنار سالوادور دالی ببینی که در حال بازی با سبیلهای درازش رو به دوربین میگوید: «تنها تفاوت من با یک دیوانه این است که من دیوانه نیستم!»
دایی سامان که تازه از سفر اسپانیا برگشته برای بچهها ...
دور زدن در خیابان یکطرفه
-
دلهرههای خیابان وحید
عجب فکر بکری دارد این ننه. با خوشحالی چرتی را میگیرم و کهنه چرک را به پایش گره میزنم. آنقدر محکم که صدای جیکش در میآید. ننه میگوید: «ئی جوری که پاش ورم میکنه.» و خودش بند را شلتر به پای چرتی میبندد و توی حیاط ولش میکند. تریشه باریکی از پارچه را هم میدهد به خودم: «اینه نگهاش دار ...
باید حرفای دیشبمو جدی میگرفتی
«باید حرفای دیشبمو جدی میگرفتی» بهار هشتاد و سه نوشته شد. نوشته سالها در محاق غیر مجاز بودن ماند و ماند تا با تمهیداتی، کمی از آن سمت و کمی از این سمت، توانستیم امسال مجوزش را بگیریم. برای این کتاب به چند جلسه در وزارت ارشاد، در دورههای مختلف چند وزیری که در طی این سالها آمدند و رفتند ...