اثری با موضوعی گیرا که با پردازشی اثر گذار، ما را به درون رخدادی در زندگی آقای میم میبرد؛ رخدادی که سرتاپای زندگی او را در مینوردد تا از مردی پوسیده اما بهرمند از زندگی هر روزه، انسانی نیرومند و سرشار از زندگیای انسانی بسازد.
زمانی که هم سبیل دالی بودم (بچه محل نقاشها 6)
چه حالی پیدا میکنی اگر داییات یک فلش مموری به تو بدهد و بعد از باز کردن آن او را در فیلمی قدیمی کنار سالوادور دالی ببینی که در حال بازی با سبیلهای درازش رو به دوربین میگوید: «تنها تفاوت من با یک دیوانه این است که من دیوانه نیستم!»
دایی سامان که تازه از سفر اسپانیا برگشته برای بچهها ...
دور زدن در خیابان یکطرفه
-
زمانی که همسنگر پیکاسو بودم (بچهمحل نقاشها 4)
آیا اصلا همچین چیزی امکان دارد؟ اینکه دایی آدم با نقاش معروفی مثل پیکاسو، همسنگر بوده باشد. اما «دایی سامان» در یادداشتهایش نوشته که چطور همراه پیکاسو در جنگ شرکت کرده! «مانی» و باقی بچههای فامیل باز هم رفتهاند سراغ روزنامههای قدیمی و یادداشتهای روزانه دایی سامان. در ادامه خاطرات دایی اینطور می خوانند: دایی سامان همراه «پیکاسو»، «همینگوی» و ...