ریشه در عشق
خانجان کنار فرهاد ایستاده بود و با نگرانی به چشمان پر از اشک و اشتیاق فرزندش مینگریست. فرهاد زیر لب زمزمه کرد:
شیوای من... هرگز تنهایت نمیگذارم.
و هنگامی که خانجان به امتداد نگاه او نگریست، اشک شوق بر گونههایش جاری شد.
شیوا مقابل پلهها ایستاد و فرهاد تصویر او را در تمام نگاهش جای داد و کویر نگاهش جانی دوباره گرفت.
میراث خانوم بانو
میراث خانوم بانو زمانی روایتی توصیفی است. رویدادهایی که احساسات درونی خواننده را بر میانگیزد.
این رمان در ردیف داستانهای اجتماعی قرار میگیرد و تمام بیان داستان بدون کم و کاست به خواننده انتقال مییابد و خواننده ناخودآگاه تحت تاثیر حوادث و شخصیتهای داستان قرار میگیرد.
میراث خانوم بانو نه یک خانه بزرگ است و نه جواهرات خانودادگی، میراث خانوم بانو صندوقچهای ...
نیوشا
نیوشا فورا اشکهایش را پاک کرد. تا آن لحظه فکری برای علت ورود ناگهانیاش نکرده بود. خودش را برای رویارویی با داریوش آماده کرد. داریوش با دیدن لامپ اتاقش که روشن بود با تردید به سمت آن رفت. به آرامی در را باز کرد. با دیدن نیوشا حیرتزده لبخندی بر لب نشاند و گفت:...
ریشه در عشق
خانجان کنار فرهاد ایستاده بود و با نگرانی به چشمان پر از اشک و اشتیاق فرزندش مینگریست. فرهاد زیر لب زمزمه کرد:
شیوای من... هرگز تنهایت نمیگذارم.
و هنگامی خانجان به امتداد نگاه او نگریست، اشک شوق بر گونههایش جاری شد.
شیوا مقابل پلهها ایستاد و فرهاد تصویر او را در تمام نگاهش جای داد و کویر نگاهش جانی دوباره گرفت.