من سکوت و انتظار
یه روزی نفرت تنها حسی بود که میشناختم، ازخودم و دیگرون بیزار بودم، حال و حوصله هیچی و هیچکس رو نداشتم، یه روزایی میشد که تا بعدازظهر از رختخواب بیرون نمیاومدم، حال و حوصله هیچ کاری نداشتم، خوارکم فقط گریه بود و اشک و آه... اگه نجنبیده بودم و به خودم نمیاومدم الان جام تو دارالمجانین بود. حالا گذشته رو ...
پالتویی برای 1 دکمه
«پاکت رو به سمتم گرفت، تو دستم سبک و سنگینش کردم، دلم نمیخواست اونجا بخونمش، باید تو خلوت اتاقم و تو تنهایی حرفای دل یه زن عاشق و یه مادر خارقالعاده رو میخوندم... نارسیس زن عجیبی بود که میدونست چی از زندگی میخواد و حتی...»
رقص در خاطره
ماتینا! دختری که همگان در انتظارند
گوشه چشمی به آنان نشان دهد، سر خورده از عشقی افلاطونی به منزلی قدیمی پناه میبرد.
ـ اما در مکان و زمان معلق میگردد و قدم در حرمسرای ناصرالدین شاه میگذارد و...
ـ ماجراهای شیرینی با همسران متعدد او برایش رقم میخورد... دیگران باورش نمیکنند.
ـ این بار با قلبی مجروح تر از گذشته راهی لواسان میگردد. با ...
عشق توت فرنگی نیست
محیط جذاب دانشکده به دلیل مزاحمتهای عاشقی ناخلف برای ترمه تلخ و ملالآور میشود. هنوز بر هیچ مشکلی فائق نیامده که عشق پسرعموی از فرنگ برگشته چون آواری بر سرش فرو میریزد... درمانده و پریشان در جستوجوی راه حل مناسبی، ناگزیر تصمیمی عجیب، سوال برانگیز و در عین حال هیجانانگیز میگیرد. تصمیمی هنجارشکن و مغایر با عرف جامعه. که...
میگل
میگل به ساعتش نگاه کرد و فرو ریخت. دیگر چیزی نمانده بود زنگ بخورد، اگر همین الان هم میرفت باز دیر شده بود، چه برسد به این که صبر کند هوا صاف شود. در دلش گفت: وای دیرم شد. یوسف با نگاهی گرم تا اعماق جان میگل نفوذ کرد: این چتر را بگیرین و سریع خودتان را برسانید. میگل گفت: ...