رمان ایرانی

آبی مات

انگار انتظار داشت همون دختر بچه نه ساله اومده باشه استقبال؟! یعنی من نباید بزرگ می‌شدم؟ معلوم بود یه لحظه‌ام به من فکر نکرده. منو همون یازده سال پیش تو فرودگاه جا گذاشته و توقع داشت همونجوری مونده باشم مثل یه مجسمه یا یه قاب عکس... یه خاطره.

پرسمان
9786001871177
۱۳۹۴
۳۸۴ صفحه
۴۳۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مریم عباس‌زاده
نیلا
نیلا از این همه قشنگی دل کوچکش مالامال از شادی شد و از خالق مهربانش تشکر کرد. آهی از سر رضایت کشید، لحظاتی به خودش خیره شد. ناگهان دلش فرو ریخت و چندین مرتبه پلک زد و سعی کرد بغضش را فرو دهد، مغرورانه سر را بالا گرفت و به خود نهیب زد: گریه نه. الان وقتش نیست، نباید از خودم ...
من سکوت و انتظار
من سکوت و انتظار یه روزی نفرت تنها حسی بود که می‌شناختم، ازخودم و دیگرون بیزار بودم، حال و حوصله هیچی و هیچ‌کس رو نداشتم، یه روزایی می‌شد که تا بعدازظهر از رختخواب بیرون نمی‌اومدم، حال و حوصله هیچ کاری نداشتم، خوارکم فقط گریه بود و اشک و آه... اگه نجنبیده بودم و به خودم نمی‌اومدم الان جام تو دارالمجانین بود. حالا گذشته رو ...
میگل
میگل میگل به ساعتش نگاه کرد و فرو ریخت. دیگر چیزی نمانده بود زنگ بخورد، اگر همین الان هم می‌رفت باز دیر شده بود، چه برسد به این که صبر کند هوا صاف شود. در دلش گفت: وای دیرم شد. یوسف با نگاهی گرم تا اعماق جان میگل نفوذ کرد: این چتر را بگیرین و سریع خودتان را برسانید. میگل گفت: ...
زن قهرمان بی‌مدال
زن قهرمان بی‌مدال تو جامعه ما و تو این فرهنگ این کار سخته. وقتی زنی بخواد تو جایگاه واقعی خودش قرار بگیره مجبوره بر خلاف جهت آب شنا کنه... تازه اگرم این کارو بکنه نگاه‌ها نسبت بهش عوض می‌شه و یه جور دیگه نگاش می‌کنن. حتی خود ما زن‌هام اون جوری که باید و شاید خودمونو باور نداریم. ولی باید باور کنیم. زن بهترین و آخرین ...
مشاهده تمام رمان های مریم عباس‌زاده
مجموعه‌ها