اورانیا. پدر و مادر چندان لطفی در حقش نکرده بودند، نامش آدم را به یاد سیارهای در آسمان یا فلزی معدنی میانداخت، به یاد همه چیز مگر زنی بلندبالا و خوشسیما با پوست آفتاب سوخته و چشمهای درشت و سیاه کم و بیش غمگین که از توی آینه به او نگاه میکرد. اورنیا! واقعا که چه اسمی.