رمان خارجی

رویای سلت

(El sueno del celta)

سرگذشت راجر کیسمنت به تماشا گذاشته می‌شود. خاموشی می‌گیرد و پس از مرگش باز زاده می‌شود مثل نمایش آتش‌بازی که چون اوج گرفت و در شب انفجاری برپا کرد با بارانی از ستاره‌ها و تندرها نورها می‌بازد ساکت می‌شود و لحظاتی بعد رستاخیز می‌یابد با هیاهویی پرطنین پهنه آسمان را مالامال از حریق می‌کند.

صبح صادق
9789648403985
۱۳۹۲
۴۶۴ صفحه
۱۳۶۲ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
ماریو بارگاس یوسا
صفحه نویسنده ماریو بارگاس یوسا
۲۱ رمان خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا داستان‌نویس، مقاله‌نویس، سیاست‌مدار و روزنامه‌نگار اهل پرو است. یوسا یکی از مهمترین رمان‌نویسان و مقاله‌نویسان معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است. ماریو بارگاس یوسا بیست ساله بود که اولین داستانش منتشر شد؛ داستان کوتاهی بود به اسم «سر دسته ها» که در یکی از نشریات پایتخت به چاپ رسید. اما راه درازی را در پیش داشت و شاید خودش هم آن قدر جاه طلبی نداشت که روزگاری نامش را در میان ...
دیگر رمان‌های ماریو بارگاس یوسا
سر دسته‌ها
سر دسته‌ها یوسا این 6 داستان کوتاه را در سال 1959، در سن 23 سالگی نوشت. بسیاری از عناصر این 6 داستان از جمله نام قهرمانان و درون‌مایه‌های داستان‌ها و سبک نگارش‌شان در رمان‌های بعدی یوسا به اشکال گوناگون بازآفرینی شده‌اند. دغدغه‌های دائمی یوسا: قدرت، خشونت، دوستی و هم‌‌بستگی در 6 داستان این مجموعه نیز حضوری پررنگ دارد.
ماهی در آب (خاطرات ماریو بارگاس یوسا)
ماهی در آب (خاطرات ماریو بارگاس یوسا) مادرم بازویم را گرفت و مرا از در سرویس ساختمان فرمانداری به خیابان برد. به سمت خاکریز اگیگرن به راه افتادیم.آخرین روزهای 1946 یا نخستین روزهای 1947 بود اما امتحانات مدرسه سالسیان خاتمه یافته بود. من کلاس پنجم را به پایان رسانده بودم و در پیورا تابستان با نور سفید و گرمای خفه کننده‌اش از راه می‌رسید. مادرم بی‌آنکه صدایش بلرزد ...
دختری از پرو
دختری از پرو ریکاردو نخستین بار در ابتدای نوجوانی در دهه 1950 در یکی از بهترین محلات لیما با دختری آشنا می‌شود که او را شیلیایی کوچک می‌نامند، آشنایی‌ای که بر سراسر زندگی او سایه می‌افکند. در آن دوران شادی و بی‌خیالی، آن دو نیز مانند سایر نوجوانان آن زمان از شنیدن موسیقی لذت می‌بردند و جز غم عشق نگرانی دیگری نداشتند. اما ...
چه کسی پالومینو مولرو را کشت
چه کسی پالومینو مولرو را کشت دونیا لوپه التماس‌کنان زانو زد. چیزی نمی‌دانست،‌ چیزی درک نمی‌کرد. «من کاری نکردم، قربان. هیچی،‌ هیچی. دو تا بچه رو که اتاق می‌خواستن راهشون دادم. به خاطر خدا، فرض کنین مادرتونم، قربان،‌ تیراندازی نکنین ما نمی‌خوایم اینجا رسوایی چیزی پیش بیاد.»
قصه‌گو
قصه‌گو آنچه در پی گفتنش هستم، نه تغییر واقعیت است و نه حاصل حافظه‌ای نسیان‌زده. تقریبا مطمئنم پس از دیدن هر عکس، با اشتیاق تمام سراغ عکس بعدی می‌رفتم و گه‌گاه این اشتیاق تبدیل به اضطراب می‌شد. چه چیزی تو را این‌طور پریشان کرده است؟ در این عکس‌ها چه چیز وجود دارد که تو چنین تو را مضطرب کرده است؟ از ...
مشاهده تمام رمان های ماریو بارگاس یوسا
مجموعه‌ها