قرار نبود
قرار نبود اینجوری شه. قرار بود همیشه بین دنیای من و تو فاصله قد یه دنیا باشه. قرار نبود تو همه کس من بشی و من همهچیز تو. قرار بود آخرش با خداحافظ تموم بشه. قرار نبود سلام عشق رو جواب بدیم. قرار بود... قرار نبود...
ناخوانده
روزی که مثل هر دختر دیگری با خرید یک دفترچه خاطرات به این میاندیشیدم که ممکن است با تحریر خاطرات شیرین و دلچسب روزمره روزی در آینده از خواندن و مرور آن لذت ببرم، هرگز فکر نکرده بودم که درست در اولین روزهای نگارش خاطرات روزانه با چنین احساسات تلخ و ملالآوری از خاطرهنویسی، سرخورده و شرمگین شوم! به نظر ...
در دایره قسمت
دنیای من ریحان
اگر یکم زودتر جنبیده بودم طبقه بالا هم مال خودمون میشد. از روزی که با خبر شدیم دیگر ویلای دوطبقهای که در آن ساکن هستیم به فروش رفته است این جمله را بیش از صد مرتبه از او و پدر شنیده بودم.