رمان ایرانی

تقدیر این بود که

باد سردی وزیدن گرفت و چند برگ زرد پاییزی روی قبرها را پوشاند. همراه با صدای کلاغ‌ها که از دور شنیده می‌شد قلب‌هامان با تپش سوزناکی مرثیه‌سرایی می‌کرد، مرثیه‌ای غمگین برای مرگ مادر.

9789649673646
۱۳۸۶
۵۷۸ صفحه
۶۸۳۳ مشاهده
۱ نقل قول
نیلوفر لاری
صفحه نویسنده نیلوفر لاری
۳۱ رمان نویسنده 30 رمان ازجمله: کسی پشت سرم آب نریخت/ یادش بخیرنازلی/ دوآتیشه/ ازلج تو/ یکی رادوست می دارم/ قرارنبود
دیگر رمان‌های نیلوفر لاری
کسی پشت سرم آب نریخت 2
کسی پشت سرم آب نریخت 2 و حالا من رهسپار جاده‌ای هستم رو به مرز رویاهایی که دیگه محال و دست‌نیافتنی نیستن. جاده‌ای که می‌خواد منو با پاهای تاول‌زده‌م،‌ منو با قلب خسته و بی‌تابم و منو با یک دنیا امید و خواهش به دست‌های مشتاق اون برسونه که قراره همه عمر یار و همدمم باشه. کسی پشت سرم آب نریخت. چون من خیال برگشتن نداشتم. ...
چشم‌هایت
چشم‌هایت این تابلو برای فروش نیست. هر سال که در نمایشگاه این تابلو را به رسم یادبود به نمایش می‌گذاریم، کلی خریدار برایش پیدا می‌شود و ما ناچاریم همه را در حسرت خرید این تابلو باقی بگذاریم!... ... حالا با دیدن چشم‌های خودم که از همیشه غمگین‌تر و محزون‌تر به نظر می‌رسید، نمی‌دانستم باید خوشحال باشم یا ناراحت!
به خدا نامه خواهم نوشت
به خدا نامه خواهم نوشت
بهار من باش
بهار من باش ببین چه ساده یخ زد تو قلب خسته امید نگو فریاد عشق رو کی از حنجره دزدید طلوعی در میون نیست ندید آفتاب مرد تو این گستره غم گل زندگی پژمرد...
چله‌نشین عشق (مینا و پلنگ عاشق)
چله‌نشین عشق (مینا و پلنگ عاشق)
مشاهده تمام رمان های نیلوفر لاری
مجموعه‌ها