اکثر ما آنجا زیاد حرف میزدند، نه فقط درباره شعر، که از سیاست، سفر (کمتر کسی از جمع ما میدانست سفرهای ما به چه چیز شبیه خواهد بود)، نقاشی، معماری، عکاسی، انقلاب و مبارزه مسلحانهای که خیال میکردیم طلیعه زندگی تازه و دورانی تازه خواهد بود، برای اکثر ما مثل رویا بود، یا درستترش آن که کلیدی بود که در دنیای رویاها را میگشود، فقط رویاها ارزش زیستن دارند. حتی اگر سربسته میدانستیم که رویاها اغلب به کابوس مبدل میشوند، نمیگذاشتیم مخل ما بشود.