رمان نوجوان

شهر پولاد

(Les cinq cents millions de la begum)

شب که می‌رسید نوار روز بالا می‌رفت تا جای خود را به نوار شب بسپارد. ولی پسر او در بارکش جای نمی‌گرفت. بلکه به اصطبل می‌رفت، بلرـ آتول غزیزش را به سرعت باز می‌یافت، شامش را که مقداری جو سیاه بود به اضافه جیره علفش می‌داد، سپس به نوبه خود مختصر شام سردش را که از بالا برایش به پایین می‌فرستادند می‌خورد و کمی با موش درشت که پیش پایش بی‌حرکت بود و نیز با دو خفاشش که به سنگینی در اطرافش می‌پریدند بازی می‌کرد و روی بستری از کاه می‌خوابید.

قاسم صنعوی
گوتنبرگ
9789647619639
۱۳۸۹
۳۲۰ صفحه
۱۴۴۶ مشاهده
۰ نقل قول
ژول ورن ۴۶ رمان ژول گابریل ورن نویسنده و آینده‌نگر فرانسوی بود که کتابهای زیادی با مضمون علمی-تخیلی نوشت. او هنگامی از سفر به هوا و فضا و زیر دریا در داستان‌های خود سخن گفت که هنوز بشر نتوانسته بود وسایل و امکانات چنین سفرهایی را فراهم کند. آثار او از نظر ترجمه به زبان‌های دیگر بعد از آثار آگاتا کریستی در رده دوم جهانی هستند. سال ۲۰۰۵ به مناسبت صدمین سال مرگ او «سال ژول ورن» نامیده شد. تاکنون چندین انیمیشن و فیلم از ...
دیگر رمان‌های ژول ورن
دور دنیا در 80 روز
دور دنیا در 80 روز ژول ورن، نویسنده فرانسوی که رمان‌های ماجراجویانه‌اش نام او را سر زبان‌ها انداخت، در سال 1863 پنج هفته در بالن را تحویل ناشر داد. این رمان با چنان موفقیتی رو‌به‌رو شد که نویسنده و ناشر تصمیم گرفتند به اتفاق هم مجموعه‌ای با عنوان «سفرهای شگفت‌انگیر» و با صحافی متفاوت منتشر کنند، کتاب‌هایی نفیس، در قطع رقعی، با گراورهایی سیاه و ...
20 هزار فرسنگ زیر...
20 هزار فرسنگ زیر... داستان بیست هزار فرسنگ زیر دریاها یکی از آثار مشهور ژول‌ورن، نویسنده فرانسوی، است که مبتکر داستان‌های عملی - تخیلی و پیشگو و الهام‌بخش بسیاری از اختراعات و اکتشافات شگف‌انگیز قرن بیستم است. قهرمان این داستان، زیر دریایی‌ای اختراع کرده است که با نیرویی شگرف و مرموز در ژرفای اقیانوس‌ها حرکت می‌کند و استحکام و نیرومندی آن‌چنان است که می‌تواند به ...
سفر به مرکز زمین
سفر به مرکز زمین پسری نوجوان به نام اکسل همراه با عموی پروفسورش و هانس که راهنمای آن‌هاست از دهانه آتشفشانی در ایسلند پایین می‌روند و سفر پرماجرا و اسرارآمیزشان به مرکز زمین آغاز می‌شود، سفری که شاید هرگز از آن زنده برنگردند...
زیرزمین اژدها
زیرزمین اژدها به طرف اسطبل رفتند. اسب‌ها در آن‌جا تنها بودند و مثل این بود که نفس‌نفس می‌زدند و شیهه‌های بلند می‌کشیدند. به یکی از میله‌های ساک همیشگی کارل آویخته بود و کتاب حساب او هم در کناری افتاده بود، مارسل متوجه شد که چراغ دستی او هم در سر جایش نیست و این خود دلیل تازه‌ای بود که کارل به درون ...
مشاهده تمام رمان های ژول ورن
مجموعه‌ها