شب که میرسید نوار روز بالا میرفت تا جای خود را به نوار شب بسپارد. ولی پسر او در بارکش جای نمیگرفت. بلکه به اصطبل میرفت، بلرـ آتول غزیزش را به سرعت باز مییافت، شامش را که مقداری جو سیاه بود به اضافه جیره علفش میداد، سپس به نوبه خود مختصر شام سردش را که از بالا برایش به پایین میفرستادند میخورد و کمی با موش درشت که پیش پایش بیحرکت بود و نیز با دو خفاشش که به سنگینی در اطرافش میپریدند بازی میکرد و روی بستری از کاه میخوابید.