قفس خالی، قناری مرده، و یک سرزمین پر از قناری، که صدای آوازشان، سیلاب رودخانهها را میمانست. مادر گفت: جای پسرم خالی. فصل آواز قناریهاست. خالهجان گفت: یعنی برنمیگردد؟ پدر جواب داد: برگشته است. صدای آوازش را نمیشنوی؟
۵۷ رمان
نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران بهدنیا آمد. پدرش عطاءالمُلک ابراهیمی، فرزندِ آجودان حضورقاجار و از نوادگانِ ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم نامدارِ کرمان در عصر قاجار بود، که رضاشاه پهلوی او را، ضمنِ خلعِ درجه از کرمان به مشکین شهر تبعید نمود، که هنوز قلمستانی به نام او در حومهٔ مشکین شهر وجود دارد (قلمستان عطا) و هنوز فامیل او (ابراهیمیهای کرمان) در شهر و استان کرمان شناخته شده و مشهور هستند. مادرِ نادر ابراهیمی هم از ...
1 قصه معمولی و قدیمی در باب جنایت
محمود، آرام تکیه از قاب در برمیدارد. چشم باز میکند. مبهوت و ناباورانه به سوی جسد میآید. زانو میزند و مینشیند کنار منش. دست پسر مرده را در دست میگیرد و به صورت او نگاه میکند.
انسان جنایت و احتمال
جان مایه این داستان بلند، جنایتی احتمالی است که در منطقه خراسان، در روستای لاجورد به شیوه شگفتانگیزی اتفاق افتاده است. سید باباخان مرد روستایی، متهم است که زن خود فاطمه را هنگام وقوع زلزله در خراسان به قتل رسانده است، جسدش را در زیر دیوار پنهان کرده، سپس به شهر گریخته است. سید باباخان قبلا با زنش اختلاف داشته ...
عاشقانهها
من، شناگر از کودکی در آب غوطهخورده شمالی، اگر در دریا به آسانی غرق نمیشوم، در دامنه سبلان، چنان گلباران شدم که یکپارچه خیس از عطر زنده گلها، چتری از رویا رنگ بالای سرم گشوده شد، و زیر چتر، کولهام را زمین گذاشتم ـ روی سبز ـ سفرهام را باز کردم، و خسته خسته، پنیر تبریز را با خیاری که ...
مصابا و رویای گاجرات
مردی در تبعید ابدی
اصولا، هرجا که ملاصدرا بود، آنجا صدا هم بود، پچپچه هم بود، نگاههای غریب هم بود، شایعه و حکایت ـ تا مرزهای افسانه ـ هم بود. چرا؟ هیچکس نمیدانست. مکتب صدرا، بسته بود و محدود. وابستگان به آن، هر کسی را به درون این محفل راه نمیدادند. شاید به همین علت هم بود که شایعات، شکل میگرفت. چیزی که ...