جان مایه این داستان بلند، جنایتی احتمالی است که در منطقه خراسان، در روستای لاجورد به شیوه شگفتانگیزی اتفاق افتاده است. سید باباخان مرد روستایی، متهم است که زن خود فاطمه را هنگام وقوع زلزله در خراسان به قتل رسانده است، جسدش را در زیر دیوار پنهان کرده، سپس به شهر گریخته است. سید باباخان قبلا با زنش اختلاف داشته و دوبار هم به قصد طلاق او مسافت 170 کیلومتری بین لاجورد و بیرجند را پیموده است تا از دست زنش به قانون پناه ببرد ولی نتیجهای نگرفته است. فقر نکبتباری سرتاسر زندگی این دو موجود را پوشانده است. از طرف پس از سالها هنوز بچهدار نشدهاند. سیدبابا میگوید زنش با مرد دیگری رابطه دارد. در مورد سیدبابا نیز این احتمال هست که در ده بالا دل در گرو عشق زن دیگری دارد. پیش از این سیدبابا یکبار هم به شهر فرار کرده است. موضوع و موارد کاملا پیچیده است. دفاع از سیدباباخان را در دادگاه، وکیل تازهکاری به عهده میگیرد. در مقابل، دادستان مردی متبحر و کارکشته است. با تمام تلاشهای وکیل مدافع، سیدبابا به جرم قتل عمدی زنش به اعدام محکوم میشود. در داستان بنا به عللی جای دادستان و وکیل مدافع عوض میشود و با شگفتی دیده میشود که همان متهم با همان مدارک موجود تبرئه میشود و از مرگ نجات پیدا میکند. در این کتاب مضمون تصویر ابعاد مختلف ماجرا و پرداخت صحنه جنایت احتمالی و بر شمردن عوامل و علل جنایت و بازگویی تنگناهای حقوقی و اجتماعی که اغلب به جنایت منتهی میشود، بیتوجهی و بیدقتی مجریان قانون، به هنگام ضرورت بازگو میشود و چهره کریه فقر نیز تصویر میشود. محاکمه سیدباباخان، گوشههایی از یک جامعه با نظام دیوان سالاری را نشان میدهد.