رمان ایرانی

بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

خواب. تنها خواب، هلیا! دستمال‌های مرطوب تسکین‌دهنده دردهای بزرگ نیستند. اینک دستی‌است که با تمام قدرت مرا به سوی ایمان به تقدیر می‌راند. اینک، سرنوشت، همان سرافرازی ازلی خویش را پایدار می‌بیند. شاید، شاید که ما نیز عروسک‌های کوکی یک تقدیر بوده‌ایم... نمی‌دانم...

روزبهان
9789645529343
۱۳۸۹
۱۱۲ صفحه
۲۱۲۸ مشاهده
۱۵ نقل قول
نادر ابراهیمی
صفحه نویسنده نادر ابراهیمی
۵۷ رمان نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران به‌دنیا آمد. پدرش عطاءالمُلک ابراهیمی، فرزندِ آجودان حضورقاجار و از نوادگانِ ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم نامدارِ کرمان در عصر قاجار بود، که رضاشاه پهلوی او را، ضمنِ خلعِ درجه از کرمان به مشکین شهر تبعید نمود، که هنوز قلمستانی به نام او در حومهٔ مشکین شهر وجود دارد (قلمستان عطا) و هنوز فامیل او (ابراهیمی‌های کرمان) در شهر و استان کرمان شناخته شده و مشهور هستند. مادرِ نادر ابراهیمی هم از ...
دیگر رمان‌های نادر ابراهیمی
دور از خانه
دور از خانه اما از هلی خانم برایتان بگویم: مثل این بود که هیچ کاری توی دنیا نداشت جز اذیت کردن آدم‌ها و جانورها، اذیت کردن پدر و مادر و کبوتر و گنجشک و قمری، اذیت کردن خواهر و برادر. وقتی از مدرسه می‌آمد، صدای مادرش به آسمان می‌رفت: هلی با کفش گلی نیا تو اتاق، هلی نرو نزدیک چراغ! هلی به سیم ...
تضادهای درونی
تضادهای درونی نبرد دردناکی بود. آفتاب بود و آفتاب بود و آفتاب. و سراب در پی سراب. خورشید، دست‌های حرارت را به جانب دو لکه‌ی نیمه‌جان، در پهنای نمک، دراز کرده بود. و چون تشنه‌ای، ته‌مانده‌ی قطره‌های آب‌های جسمشان را می‌لیسید. صدای دائم ماشین‌ها بود و زبان‌های کاغذینی که بر خاک می‌افتاد. ماشین‌ها له‌له زنان، دانش خام خود را به انسان گرفتار عدد ...
بر جاده‌های آبی سرخ 5 (3 جلدی)
بر جاده‌های آبی سرخ 5 (3 جلدی)
آتش بدون دود 3 (7 جلدی)
آتش بدون دود 3 (7 جلدی)
فردا شکل امروز نیست
فردا شکل امروز نیست فریاد می‌کشم: ‹‹ شنیدن صدای رودخانه در شب، اگر واقعا کسی باشد که بشنود، مثل خواندن دعای سحر است، اگر واقعا کسی باشد که بخواند...››
مشاهده تمام رمان های نادر ابراهیمی
مجموعه‌ها