خواب. تنها خواب، هلیا! دستمالهای مرطوب تسکیندهنده دردهای بزرگ نیستند. اینک دستیاست که با تمام قدرت مرا به سوی ایمان به تقدیر میراند. اینک، سرنوشت، همان سرافرازی ازلی خویش را پایدار میبیند. شاید، شاید که ما نیز عروسکهای کوکی یک تقدیر بودهایم... نمیدانم...