هیچکس نمیداند که شبها میآید. از همین گوشه باز پرده، تکان میخورد و بعد همهجا روشن میشود. تنم گر میگیرد. میلرزم و یواشکی چشم می چرخانم که گمش نکنم. انگار عادتمان شده که او یکهو بیاید و من در سکوت دنبالش راه بیفتم...
مرگ دنتون و داستانهای دیگر
خب دیگر، کارمان با خبر بد تمام شد. رخ به رخ آن ایستادیم و بلایی سرمان نیامد. نه آسیبی دیدهایم و نه خونی از بدنمان میآید. دچار سوختگی هم نشدهایم. کفشهایمان هنوز صاحب دارند. آفتاب میتابد، پرندگان میخوانند و دلیلی ندارد که خوش و خرم نباشیم. خبرهای بد ـ انفجارها، نشتی نفت، نسلکشی، قحطی و موارد دیگر ـ بیشتر اوقات ...
پرسه در حوالی داستان امروز 1 (15 داستان از 15 نویسنده) مجموعه داستان
با نویسندههای این داستانها آشناییهای کوتاه یا طولانی و به علتهای مختلف و متفاوت داشتهام، برخیشان جوان بودهاند (یک نفرشان هجده ساله حتا) و برخیشان نزدیک به سنوسال خودم. به جز یکی هیچ کدام تاکنون کتابی منتشر نکردهاند، گرچه اغلبشان مجموعهیی اکنون آمادهی انتشار دارند.
سقوط و داستانهای دیگر از نویسندگان اسپانیا
داستانهای کوتاهی که در این دفتر گنجانده شدهاند آثاری از نویسندگانی با روحیهها و سلیقههای متفاوت هستند: اگر آلارکون قصهای نه بیگانه با مطایبه مینویسد، گوستابو آدولفو بکر، اثری که بین واقعیت و غیر واقعیت در نوسان است و فضایی از موسیقی پریوار شگرف میآفریند عرضه میکند؛ اگر امیلیا پاردو باثان و کلارین و ناتورالیسم توجه دارند، گونثالث از طنز ...
مردی پر از ماهی گلی و 8 داستان دیگر
از کدام شهر آمدی؟
مشهد
روی کارت مینویسد: «آهو» و زیر آن امضایی میزند و کارت را به دستم میدهد. اتوبوس منتظر من و دو دختر دیگر است. در صندلی جاگیر میشوم و لبخند میزنم.
دیدی که شد مادر، پیدایش میکنم. با همان یک نشانه.
کاغذی از کیفم بیرون میآورم. از کنار تاخوردگی جملهای پیداست: «... که ضامن شد تا ...