هیچکس نمیداند که شبها میآید. از همین گوشه باز پرده، تکان میخورد و بعد همهجا روشن میشود. تنم گر میگیرد. میلرزم و یواشکی چشم می چرخانم که گمش نکنم. انگار عادتمان شده که او یکهو بیاید و من در سکوت دنبالش راه بیفتم...
فضاهایی برای عبور (از حالها و هواهای تازه در داستان) مجموعه داستان
کتاب حاضر دربردارندة مجموعه داستانهای کوتاه و روایتهای مختلفی از نویسندگانی چون: «جان آپدایک»، «راسل ادسون»، «مارگارت اتوود»، «رولان توپور»، «دیو اگرز»، «خولیو کورتاسار»، «هانری میشو» و ...، با عنوانهای «خیلی زود به آرامش میرسی»، «فضایی برای عبور»، «کوه از کاه»، «حسّ خون»، «کاسه در دست»، «در مجاورتی مدید»، و ... است. لازم به ذکر است در پایان کتاب، بیوگرافی ...
100 (100 داستان کوتاه از آثار منتخب بزرگترین نویسندگان جهان به همراه جملاتی از مشاهیر)
روزی روزگاری، مردی در باغش چندین درخت انار داشت و سالها به هنگام پاییز انارهایش را در سینیهای نقرهای، بیرون باغش میگذاشت و بر سینیها علامتهایی گذاشته بود که رویشان نوشته بود: یکی بردارید، نوش جانتان. اما مردم میگذشتند و هیچکس از میوهها بر نمیداشت!
مرد فکری کرد و سال بعد هنگام پاییز دیگر انارها را بر سینیهای نقره نگذاشت، اما ...
بعضی زنها
آرچي مكلاورتي صدايي براي آواز داشت كه هركس يكبار ميشنيد هرگز فراموش نميكرد. صدايي صاف و محكم. كلمهها را نيمي فرياد و نيمي آواز ادا ميكرد. آواز محزون و يكنواخت و بيپيرايهاش، چيزهايي را بيان ميكرد نگفتني، واضح و شمرده. از رز هم با آواز خواستگاري كرد، برايش خواند: «هرگز زن يك جوان بي خاصيت نشو.»...
پشت دیوارهای دیر (مجموعه داستانهای فرانسوی)
رودریک همه چیز را به کلارا میگفت و او را از ندامتهای خود آگاه میکرد. نخستین بار بود که با او از عشق سخن میگفت. کلارا از این حرف استقبال بسیار بدی کرد. این بیان شگرف سودای رودریک را در نظر دختر جوان جالبتر کرد! عشق در جانهای سودایی چنین است. بزرگترین عیبها، زیانبخشیهای بی حد و مرز به ...
57 داستان کوتاه انگلیسی
آیا میدانستید که عقاب قبل از شروع طوفان متوجه نزدیک شدنش میشود؟
عقاب به نقطهای بلند پرواز میکند و منتظر رسیدن باد میشود.