باید برای همسایهها مرده باشم، نه اینکه مرده باشم، اصلا نباشم. برای آن پیرمرد که درساحل از لبخندم عکس گرفت باید نیمساعت بعد یا شاید دو دقیقه بعد مرده باشم، نیست شده باشم. برای تمام نانواها، کارمندها و بلیتفروشهای سینما، کسانی که زمانی روبرویشان ایستادهاند مردهاند. روزی صد بار در ذهن دیگران نیست و نابود میشویم.