رمان ایرانی

رویای خام 2 (2 جلدی)

وقتی قلم به دست می‌گیری تا داستانی را بر روی کاغذ بیاوری، ذهنت سخت مشغول می‌شود و ناخودآگاه به زندگی دوستان و آشنایان و اطرافیانت سرک می‌کشد. به همان‌هایی که روزی بی‌تفاوت از کنارشان می‌گذشتی و اگر برحسب اتفاق سر درد دلشان را پیش تو باز می‌کردند در دل با بی‌تفاوتی شانه بالا انداخته و می‌گفتی منو سننه. مگه خودم کم غم و غصه‌ دارم که گرفتاری و غصه‌های تو رو بشنوم، پس لطفا برای من روضه نخون. البته عیب از من و تو نیست بلکه این زندگی ماشینی باعث شده که اینگونه بی‌تفاوت و بی‌احساس از کنار چنین حوادث تلخ و شیرین رد بشویم. اما وقتی همان درددل‌ها در یک رمان متجلی می‌شوند، چنان برای ما جذاب و شیرین می‌شود که دست از خواب شبانه برداشته و تا صبح مشغول خواندن می‌شویم. گویا برای اولین‌بار است که این مطالب به گوشمان می‌خورد. اما وقتی به انتها می‌رسد و در ذهن خود تجزیه و تحلیل می‌کنیم می‌بینیم که این همان قصه آشنا دوست... است.

آرینا
9786009226740
۱۳۹۱
۶۰۰ صفحه
۲۵۳۹ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های طیبه امیرجهادی
غزال
غزال آهی کشید و گفت: نمی‌دونم چرا هر چی بدبختیه دامن ما رو می‌گیره. نمی‌دونی چقدر دکتر رفتن، هر روز یه دکتر می‌رفتن ولی افسوس که فایده‌ای نداشت و فرشته تا آخر عمرش قادر نیست حامله بشه. یاشار هم می‌ترسه که با دیدن تو، اشتباهی رو که سپهر مرتکب شده، بکنه. البته من و سیمین خیلی بهش گفتیم که طلاقش بده ...
در امتداد حسرت
در امتداد حسرت با چشمای به خون نشسته‌اش فریاد زد و گفت: خیانت نکردی نه، پس چه غلطی کردی. همین الان که دستت تو دستای اون مرتیکه است هنوز زن منی، تو اسم اینو چی می‌ذاری. درسته فقط خودمون خبر داشتیم ولی این دلیل نمی‌شه تو هر غلطی که دلت خواست بکنی. من هم می‌تونستم مثل تو رفتار بکنم، ولی نمی‌خوام مثل تو ...
راهی از شوره‌زار
راهی از شوره‌زار یه صدای بلندی گوشم را می‌لرزاند، از خواب پریدم. به سختی گوشه چشمم را باز کرده و دست روی زمین کشید. دنبال گوشی‌ام می‌گشتم که زیر بالشتم بود. خواب‌آلود جواب دادم: بله؟ به محض بله گفتن، صدای بلند فرناز پرده گوشم را پاره کرد...
رویای خام 1 (2 جلدی)
رویای خام 1 (2 جلدی) وقتی قلم به دست می‌گیری تا داستانی را بر روی کاغذ بیاوری، ذهنت سخت مشغول می‌شود و ناخودآگاه به زندگی دوستان و آشنایان و اطرافیانت سرک می‌کشد. به همان‌هایی که روزی بی‌تفاوت از کنارشان می‌گذشتی و اگر برحسب اتفاق سر درد دلشان را پیش تو باز می‌کردند در دل با بی‌تفاوتی شانه بالا انداخته و می‌گفتی منو سننه. مگه خودم ...
مشاهده تمام رمان های طیبه امیرجهادی
مجموعه‌ها