آهی کشید و گفت: نمیدونم چرا هر چی بدبختیه دامن ما رو میگیره. نمیدونی چقدر دکتر رفتن، هر روز یه دکتر میرفتن ولی افسوس که فایدهای نداشت و فرشته تا آخر عمرش قادر نیست حامله بشه. یاشار هم میترسه که با دیدن تو، اشتباهی رو که سپهر مرتکب شده، بکنه. البته من و سیمین خیلی بهش گفتیم که طلاقش بده ولی قبول نکرد. میگه من زندگیمو دوست دارم شاید این بلا سر من اومده بود اونوقت اگر فرشته میذاشت و میرفت شما چیکار میکردید؟