رمان خارجی

سفر مگره

(Maigret voyage)

دردسرآفرین‌ترین موردها آن‌هایی هستند که ابتدا بسیار پیش پا افتاده به نظر می‌رسند و اهمیتی به آن‌ها نمی‌دهی. کمی مثل بیماری‌هایی که بی‌سر و صدا و با مختصر ناراحتی‌ای شروع می‌شوند. و وقتی بالاخره می‌خواهی جدی‌شان بگیری، اغلب کار از کار گذشته است.

عباس آگاهی
9789642533930
۱۳۹۰
۱۵۲ صفحه
۸۵۴ مشاهده
۰ نقل قول
ژرژ سیمنون
صفحه نویسنده ژرژ سیمنون
۴۹ رمان ژرژ ژوزف کریستین سیمنون در ۱۳ فوریه سال ۱۹۰۳ در شهر لیژ (Liége)بلژیک به دنیا آمد. پدرش دزیره در یک شرکت بیمه حسابدار بود. ژرژ در سال های ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۴ در مدرسه سن آندره به تحصیل پرداخت و با آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ به کالج سن لویی رفت که دبیرستانی تحت نظارت ژزوئیت ها بود. تا پیش از ۱۹۱۸ به مشاغل مختلفی از جمله شاگردی در کتابفروشی پرداخت، اما در ژانویه آن سال در پی بیماری پدرش ...
دیگر رمان‌های ژرژ سیمنون
سگ زرد (به ضمیمه مصاحبه‌ای با ژرژ سیمنون)
سگ زرد (به ضمیمه مصاحبه‌ای با ژرژ سیمنون) در رمان‌های سیمنون و از جمله سگ زرد، ترسهای پنهان و دسیسه‌ها و اضطراب‌های نهفته در پس پرده عادت‌های روزانه زندگی و نظم حاکم بر آن توصیف شده‌اند که به ناگاه به لحظه انفجاری خویش می‌رسند و به بروز خشونت یا جنایت منجر می‌شوند. به علاوه رمانهای او آمیزه‌ای هستند از روایت پردازی چیره دستانه و بازشکافتن هوشمندانه روان انسان‌ها. ...
مگره و مرد تنها
مگره و مرد تنها تازه ساعت نه صبح بود اما هوا حسابی گرم بود. مگره کتش را درآورده بود و همانطور که داشت بسته پستی‌اش را با بی‌حالتی باز می‌کرد، مرتب از پنجره به برگ‌های بی‌حرکت درخت‌های خیابان اورفور و به رود سن نگاه می‌انداخت که مثل ابریشم آرام و صاف بود.
تردید مگره
تردید مگره پیرزنی، در گوشه‌ای از میدان رن پوان گل لی‌لا می‌فروخت، گل‌هایی که بوی باغ‌های حومه شهر را می‌دادند و مگره در برابر میل خریدن دسته‌ای از آن‌ها مقاومت کرد. با یک دسته گل دست و پاگیر در مرکز پلیس آگاهی چه کار می‌توانست بکند؟ احساس سبکی می‌کرد، یک سبکی بخصوص. از دنیایی ناشناخته بیرون می‌آمد که در آن کمتر از آنچه ...
مگره در مدرسه
مگره در مدرسه
مگره و 100 چوبه دار
مگره و 100 چوبه دار کسی متوجه نبود که چه اتفاقی دارد می‌افتد. هیچ‌کس به فکرش هم نمی‌رسید که نمایشی در حال اجراست. آن هم در آن سالن انتظار ایستگاه کوچک قطار، جایی که فقط شش مسافر دلمرده، انتظا می‌کشیدند، در میان بوی قهوه و آبجو و لیموناد. 5 بعداظهر بود و داشت شب می‌شد. چراغ‌ها روشن شده بود و از پشت شیشه‌های پنجره می‌شد دید ...
مشاهده تمام رمان های ژرژ سیمنون
مجموعه‌ها