۱۸ رمان
اسماعیل فصیحزاده در سال ۱۳۱۳ در محله درخونگاه تهران (شهید اکبرنژاد فعلی) زاده شد. او دوران تحصیلات خود را در دبستان عنصری و سپس در دبیرستان رهنما سپری کرد.
فصیح پس از تحصیلات عالی در آمریکا به ایران برگشت و از سال ۱۳۴۲ درشرکت ملی نفت ایران در مناطق نفت خیز جنوب بهعنوان کارمند بخش آموزش، به کار پرداخت و در سال ۱۳۵۹ با سمت استادیار دانشکده نفت آبادان بازنشسته شد. فصیح در مجموع به مدت ۱۹ سال در این شرکت ...
پارس
در سالن پذیرایی، ماموران و سرگرد دبیرسیاقی مشغول حرف زدن درباره حمل جسد به پزشکی قانونی هستند، اما وقتی ما را، بخصوص مرا، با آن حال میبینند، کمی صبر میکنند. «بفرمایید بنشینید...» نمیفهمم چه کسی این حرف را میزند. روی مبل رو به روی سرگرد مینشینم.
«کاش پام میشکست و دو هفته پیش به تهران نمیاومدم و اونرو تنها نمیگذاشتم.»
سرگرد ...
زمستان 62
اسیر زمان
«مادر هم نمیدونست... او برای مادر گمشده و رفته و مرده بود... احتمالا تا اون روز عید فطر که شما به منزل ما آمدید و برای هشدار دادن به ما اون عکس رو نشونش دادید ـ فکر میکنم، عکس او را با دکتر اقبال و شاه. از حالتی که توی چشمها و توی رنگ صورت مادر به وجود آمد... ...
بازگشت به درخونگاه
لئون تولستوی، رمان آناکارنینای خود را با این جمله شروع میکند: خانوادههای خوشبخت به هم شبیه هستند، ولی برعکس، خانوادههای بدبخت به هیچکس شباهت ندارند جز به خودشان.
این لابد قیاس درگیری من تنهاست امسال زمستان در آپارتمان خیابان تکش، با خانوادههای دوست دوران دبیرستانم دکتر شاپور ایرانفر، بیولوژیست مفلوک در درخونگاه، و علی آریان، نابرادری خودم...
دل کور
در آسمان هوا برق میزد و غرش رعد با رگبار و باد قاطی بود. پسر کوچک سر برگردانده بود و طوفان را نگاه میکرد. داربست مو، حوض بیضی،آجرهای نظامی، باغچههای حیاط، همه چیز زیر طوفان و باد و باران شسته میشد. ناگهان باران بدی که روی تار و پود خانه میریخت پسر کوچک را لرزاند و یاد شبی انداخت ...