کتاب حاضر، داستانی با موضوع عاشقانه است. «گیلدا» دختر جوانی است که در مسافرتی همراه نامزدش که پسرعمهاش است با یک کامیون تصادف میکند. «حامی» نامزد وی، آسیبی نمیبیند، امّا «گیلدا» در تصادف حافظهاش را از دست میدهد. کم کم وضع جسمانی وی بهبود مییابد اما حافظهاش برنمیگردد. پدر و مادرش و «حامی» با تعریف از گذشته، وی را در جریان زندگی گذشتهاش، عشقش به «حامی»، فوت برادرش «کسری» و اتفاقات زندگیاش میگذارند. با اینکه حافظه «گیلدا» به درستی کار نمیکند، اما ارتباط عمیقی بین او و «حامی» به وجود میآید و آن دو به یکدیگر قول میدهند که تا به دست آوردن حافظه «گیلدا» عاشقانه یکدیگر را دوست داشته باشند.