رمان ایرانی

کتاب حاضر، داستانی با موضوع عاشقانه است. «گیلدا» دختر جوانی است که در مسافرتی همراه نامزدش که پسرعمه‌اش است با یک کامیون تصادف می‌کند. «حامی» نامزد وی، آسیبی نمی‌بیند، امّا «گیلدا» در تصادف حافظه‌اش را از دست می‌دهد. کم کم وضع جسمانی وی بهبود می‌یابد اما حافظه‌اش برنمی‌گردد. پدر و مادرش و «حامی» با تعریف از گذشته، وی را در جریان زندگی گذشته‌اش، عشقش به «حامی»، فوت برادرش «کسری» و اتفاقات زندگی‌اش می‌گذارند. با این‌که حافظه «گیلدا» به درستی کار نمی‌کند، اما ارتباط عمیقی بین او و «حامی» به وجود می‌آید و آن دو به یکدیگر قول می‌دهند که تا به دست آوردن حافظه «گیلدا» عاشقانه یکدیگر را دوست داشته باشند.

علی
2500110005851
۱۳۹۰
۸۲۸ صفحه
۹۶۲ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های مرضیه جهان‌آرا
عاشق منتظر
عاشق منتظر انگار آواری روی سرم خراب شد.میثم رو از اتاق عمل بیرون آوردن و به بخش مراقبت‌های ویژه بردن. همه بی‌تاب و نگران بودیم و خستگی توی صورتمون پیدا بود. چه‌جوری می‌تونستم پرپر شدن عشقم رو به چشم ببینم. به خدا پناه بردم و بر معصومیت اون چشمای مهربون میثم اشک ریختم، بر بدشانسی خودم که به این زودی میثم رو ...
ماهفر
ماهفر نگاه بهت زده‌ام به پله‌ها مونده بود و همه وجودم از شدت اضطراب می‌لرزید. پله‌هایی که همیشه با شور و شوق بالا می‌رفتم تا محسنم رو ببینم اما حالا باید برای ویرانی هر چیزی که مربوط به محسن می‌شد همین پله‌ها رو بالا می‌رفتم.
نوا
نوا اسمم نواست. رها شده در دقایق در هم شکسته‌ای بر امواج متلاطم اقیانوس زندگی، مهر محرومیت از حداقل آزادی و حسرت بسی خواست‌های کوچک و بزرگ بر پیشانیم نقش بسته است. زندگی، چنان با شتاب به پیش راند که جز خاطرات تلخ و شیرین چیزی برایم باقی نذاشت. برای آینده‌ام هزاران نقشه داشتم، اما حالا... از سایه خودم هم گریزانم. ...
گیلدا
گیلدا می‌خوام چشم‌هامو باز کنم ولی پلک‌هام خیلی سنگین هستن و توان ایستادگی و باز ماندن ندارند. بالاخره به هزار زحمت چشم‌هامو باز می‌کنم. همه‌جا تاریکه و هیچی نمی‌بینم ولی نه... داره روشن می‌شه. آروم آروم پلک‌های سنگینم بسته شدن، انگار وزنه‌ای بهشون بسته باشند. نمی‌دونم چه مدت طول کشیده تا بالاخره تونستم پلک‌هامو باز کنم. این‌بار می‌تونستم واضح‌تر از قبل ...
مشاهده تمام رمان های مرضیه جهان‌آرا
مجموعه‌ها