تاپنس نفس عمیقی کشید... ناگهان متوجه سایهای در پشت سرش شد، ولی قبل از آنکه برگردد... ضربهای محکم به سرش خورد. همراه سنگ قبر به زمین افتاد و با دردی کشنده بیهوش شد.
۱۱۳ رمان
بانو آگاتا کریستی، نویسنده انگلیسی داستانهای جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. او با نام مستعار ماری وستماکوت (به انگلیسی: Mary Westmacott) داستانهای عاشقانه و رومانتیک نیز نوشتهاست، ولی شهرت اصلی او بخاطر ۶۶ رمان جنایی اوست. داستانهای آگاتا کریستی، بخصوص آن دسته که در باره ماجراهای کارآگاه هرکول پوآرو و یا خانم مارپل هستند، نه تنها لقب «ملکه جنایت» را برای او به ارمغان آوردند بلکه وی را بهعنوان یکی از مهمترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و ...
ماجراهای هرکول پوآرو (ماجرای ستاره غرب)
ناگهان بدون هیچ هشداری چراغها چشمک زد و خاموش شد. در تاریکی سه صدای ضربه بلند آمد. من صدای ناله خانم مالتراورز را شنیدم و بعد مردی را دیدم که کنار نردههای پله ما را نگاه میکرد و با نوری ضعیف که سوسو میزد، ایستاده بود. روی لبهایش خون بود و با دست راستش اشاره میکرد. ناگهان نوری درخشان از ...
قتل با کتاب جادو
در جزیره قاچاقچیان هتلی وجود دارد. خانم صاحب هتل سعی میکند هتلش را خوشنام نگه دارد، ولی به طور ناخواسته درگیر ماجرایی میشود، هتل او مرکزی برای گذران تعطیلات تابستانی است ولی زمانی که داستان شروع میشود، رنگ و روی دیگری به خود میگیرد، انگیزه قاچاق، سوداگران را به آن جزیره میکشاند و آسایش مسافران را به ناآرامی تبدیل ...
انگشت اتهام
به نظر میرسید که روستای آرام لیمستوک محل مناسبی برای آرامش جری بورتون تحت مراقبت و خواهرش جووانا بعد از تصادف باشد. اما خبر نامهای آغشته به سم در میان مردم پخش شد که رابطه نا مشروع، بین جری و جووانا را بر ملا میساخت، شوک آورتر اینکه نامه کریه در سرتاسر روستا میچرخید. وقتی خود کشی صورت گرفت روستا ...
خانه وارونه
خانم آگاتا کریستی بدون شک پرآوازهترین نویسنده داستانهای پلیسی جنایی در سراسر جهان است. قهرمان بسیاری از داستانهای او یک کاراگاه باهوش کوتاه قد و بذلهگوی بلژیکی به نام هرکول پوارو است که نظیر خالق خود، در بین ادبیات پلیسی، شهرت و محبوبیت فراوانی دارد.
ماجراهای تامی و توپنس
... اما وقتی در حال عبور از زمین شماره هفتم بودند به نظر میرسد مرد یکدفعه دیوانه میشود و اسلحه شش لولی از جیبش درمیآورد، آن را در هوا میچرخاند و میگوید:«دیگر جانم به لبم رسیده و هر چیزی بالاخره روزی به پایان میرسد! من داغان هستم و میخواهم خودکشی کنم. تو هم باید با من بمیری. او بارانی دوریس ...