«به تو چه زنیکه من کیم؟ شماره تلفنو بده وگرنه میام در خونهات به زور ازت میگیرم.» من هم خوب جلوش در اومدم و گفتم:«هیچ غلطی نمیتونی بکنی، هر کاری میخوای بکن. منو میترسونی مردیکه.»
۱۹ رمان
جمال میرصادقی در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۱۲ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. فارغ التحصیل دانشکده ادبیات و علوم انسانی از دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی است. جمال میرصادقی مشاغل گوناگونی داشتهاست. کارگری، معلمی، کتابدار دانشسرای تربیت معلم، کارشناس آزمون سازی در سازمان امور اداری و استخدامی کشور و مسوول اسناد قدیمی در سازمان اسناد ملی ایران. در دوره دراز کار نویسندگی، داستانهای کوتاه و بلند بسیار و نه رمان نوشتهاست که برخی از آنها به زبانهای آلمانی ، انگلیسی ...
شبچراغ
علی شخصیتی رسالتطلب و آزادمنش دارد. او با دوستانش مجلهای تاسیس کردهاند و علی سردبیر این مجله میباشد. او به خاطر سخنان رک و تندی که در مورد نظام حاضر در جامعه، در مجله میزند به زندان میافتد. داستان از زمانی آغاز میِشود که علی از زندان بیرون آمده و مشاهده میکند که دوستان سابقش پراکنده شدهاند و مجله بسته ...
بادها خبر از تغییر فصل میدهند
2 چراغ آبی روشن
دلم گرفته بود. یاد روزهای دانشکده افتادم. چه روزهایی، پر از شور، پر از آرزو. اگر تو را یک روز نمیدیدم، چیزی را گم کرده بودم. گیج گیجی میخوردم و دنبالش میگشتم. آن روزها تکرار میشود؟ به خودم میگویم تکرار میشود، تکرار میشود. دارم به خودم وعده میدهم؟ دارم از تو دور میشوم؟ خوابهایم از تو خالی شده. کجا دارم ...
شب زمستان
از صدای هایهوی درختها بیدار شد. پشت پنجره تاریکی عمیقتر شده بود و باد درختها را به هم میکوبید و شیشه پنجره را به صدا درمیآورد. ماشینی از زیر پنجره گذشت. دری به هم خورد. صدای گریه بچه همسایه بلند شد. صدای ماشین دور رفت. گریه بچه برید. دوباره های و هوی درختها بلند شد. آسمان برق زد. روشنی روی ...