داستانهای این مجموعه عبارتند از: در استپ، بابا آرخیپ و لنکا، سرود شاهین، یملییان پیلایی، خان و پسرش، زاز و برینا، ماکارچودرا، بیست و شش و یک، پیک توفان، بچهها، عجوزه ایزرگیل، پدر و پسر، عبرانی، ابلیس، خواننده، خواهر و برادر
۱۶ رمان
آلکسی ماکسیموویچ پِشکوف (به روسی: Алексей Максимович Пешков) که بیشتر با نام ماکسیم گورکی (به روسی: Максим Горький) شناخته میشود (۲۸ مارس ۱۸۶۸ - ۱۸ ژوئن ۱۹۳۶)، داستاننویس، نمایشنامهنویس و مقالهنویس انقلابی روس و از بنیانگذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی بود. از آثار او میتوان نمایشنامهٔ چهار پردهای در اعماق، رمان مادر (که معروفترین اثر او نیز هست)، آدم بیکاره، ارباب، آرتامانوفها (که در ایران به نام تجارت آرتامانوف معروف است) و استادان زندگی را ذکر کرد.
گرچه او را بیشتر به ...
ولگردها
هر دو در سایه در انتظار طراده در کنار رود دراز کشیده بودند و با دقت در سکوت،امواج سریع و آشفته رود کوبان را که تانزدیکی پاهای انسان می جهید،می نگریستند،لنکا خوابش میبرد اما بابا ارخیپ به علت درد پنهانی و شختی که در سینهاش احساس میکرد نمیتوانست بخوابد.بابا ارخیب قامتی بلند و جسمی بی گوشت داشت.لنکا کوچک و ...
در اعماق اجتماع
نمایشنامه در اعماق، نه بر اساس پرداخت جزءپردازانه گورکی بلکه با توجه به کلیاتی که از زندگی افراد پست و فرومایه اجتماع ترسیم کرده شهرت و اعتبار یافته است. آنچه این نمایشنامه را بیش از هر چیز دیگری حائز اهمیت میکند، توصیف دقیق گورکی از راز و نیازها، امید و آرزوها، شیوه زندگی و خشم و یاس آدمهای اعماق اجتماع ...
3 رفیق
یکی دو سال پس از مرگ پدر ازدواج کرد. و چون در ده زادبومیش همه میدانستند که حاصل رنج سی ساله پدر را به باد داده است و لذا کسی دختر به او نمیداد، از دهی دوردست یتیم دختری را به زنی گرفت و برای تامین مخارج عروسی، کندو خانه پدر را فروخت. برادرش، ترنتی، که جوانی کوژپشت و ضعیف ...
دانشکدههای من
ماکسیم گورکی در دانشکده من جوانی خود را با سادهترین زبان شرح میدهد. جنبه فکری این کتاب بر جنبه داستانی آن میچربد. مسائل ضروری اجتماعی و فلسفی مورد بحث قرار میگیرد، و افکار گوناگونی تجلی کرده و مورد تحلیل واقع میشود.
26 نفر و یکی
تانیا همچنان هر روز صبح برای گرفتن بیسکویت میآمد و همواره دوستداشتنی، مهربان و شاد بود. میخواستیم در مورد سرباز با او صحبت کنیم اما او به سرباز لقب ‹‹ گوساله چشم ورقلنبیده›› و چیزهای خندهدار دیگر داد و خیال ما را راحت کرد. از اینکه میدیدیم دیگر دخترهای کارگاه گلدوزی با سرباز رفیق شدهاند به دختر کوچولوی خودمان افتخار ...