در نخستین داستان، مادری که 3 فرزند خویش را از دست داده، آرامش را در جایی مییابد که در خیالش هم نمیگنجیده است و در داستان پایانی کتاب، قهرمان زن که ریاضیدانی برجسته است، در پی سفری پرفراز و نشیب با احساس خوشبختی راهی سفری دیگری میشود.
جان شیرین و 6 داستان دیگر
آن طرف رودخانه، یک گله درخت همیشه سبز تیره بود، احتمالا سرو آزاد، اما آنقدر دور بودند که نمیشد به یقین گفت. و حتا دورتر از آن، روی دامنهی تپهی دیگری، خانهای بود که از دور خیلی کوچک به نظر میرسید. رویش به طرف خانهی ما بود. ما هیچوقت به دیدنشان نرفتیمو با آنها آشنا نشدیم.
به چشم من شبیه خانهی ...
پاییز داغ
وقتی ازدواج کنند جایی نزدیک دریاچه سابوت میخریدند. نه خیلی نزدیک به والدین موری، و نه خیلی دور از آنها، البته آنجا فقط یک اقامتگاه تابستانی به حساب میآمد. بقیه اوقات باید هر جایی که او کار می کرد زندگی کنند. آنجا ممکن بود هر جایی باشد، پرو، عراق، یا نواحی شمال غرب. گریس از فکر این سفرها خوشش آمد ...
میخواستم چیزی بهت بگم
مانند معجزه یک زندگی کامل را خیلی کوتاه و مختصر و سریع روایت میکند... مانرو هنر و سلیقهاش را ماهرانه به کار میگیرد...
نیویورگ تایمز.
آموندسن
حدسم راجع به خانهی واقع در آموندسن درست بود. من را برای شام برد همانجا. یک روز در راهرو به هم برخوردیم، ظاهرا من را که دید، همان لحظه تصمیم گرفت دعوتم کند به شام. لابد یادش افتاده بود به من قول داده راجع به برنامهی تدریس صحبت کنیم.
آلیس مونرو، نویسندهی معروف کانادایی و برنده جایزه نوبل سال 2013 و ...
خرس از کوهستان بازگشت
هر چه سالخوردهتر میشوم، آنچه در من رشد مییابد، «نهایت شادمانی» است.