مجموعه داستان داخلی

چرا می‌زنی

از بد شانسی درست پس از حرف او معده‌ام ناله‌ای کرد. قربان باور کنید عصبی بود. بیخود نیست که این روزها این‌قدر درباره اعصاب می‌نویسند. حاضر نشدن شمع یا فانوس هم ربطی به من نداشت، به مدیر تالار مربوط بود. او قطع شدن برق را هم از چشم من می‌دید. به همین دلیل به او توضیح دادم که کمبود نیروی برق ما نکته تازه‌ای نیست و ناشی از زورگویی‌های استکبار جهانی است که مانع از استفاده صلح‌آمیز ما از انرژی هسته‌ای شده‌اند.

9789642281572
۱۳۹۱
۱۳۰ صفحه
۳۹۶ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده محمدرضا گودرزی
۱۰ رمان ( Mohammadreza Goudarzi)
دیگر رمان‌های محمدرضا گودرزی
به زانو در نیا
به زانو در نیا
چه کسی بود صدا زد بنجی
چه کسی بود صدا زد بنجی اگر لذت‌بخشی را اولین وظیفه داستان بدانیم، در این رمان خواننده شاهد روایتی سرخوشانه و لذت‌بخش است؛ رمانی که به مسائل مهم اجتماعی با نگاهی طنزآلود و کنایی می‌نگرد تا دو بعد یک اثر داستانی موفق را همزمان در کنار هم داشته باشد: لذت‌بخشی در حوزه حسی و دعوت به اندیشیدن در حوزه عقلی.
رویاهای بیداری
رویاهای بیداری وقتی می‌پیچیم پشت ساختمان، درجا خشک‌مان می‌زند. آدمی هم‌هیکل پسربچه‌های شش هفت ساله، لخت و عوری روی برف‌ها نشسته و به ما خیره شده است. انگار تازه پوستش را سراپا کنده‌اند. خون تازه بی‌آنکه بچکد رو گوشت‌های نمایانش می‌درخشد. ساکت پاهایش را جمع کرده و به ما زل زده است.
در چشم تاریکی
در چشم تاریکی
تا جایی که می‌توانی گاز بده
تا جایی که می‌توانی گاز بده احمد خودرو را به حرکت درآورد. در راه زهرا گریه می‌کرد و رو به مجید داد می‌زد: من بچه‌ام رو از تو می‌خوام بی عرضه! و رو به مرد فریاد می‌کشید: دزدها، بی‌شرف‌ها، بچه‌ام رو کجا بردید؟
مشاهده تمام رمان های محمدرضا گودرزی
مجموعه‌ها