مجموعه داستان داخلی

تا جایی که می‌توانی گاز بده

احمد خودرو را به حرکت درآورد. در راه زهرا گریه می‌کرد و رو به مجید داد می‌زد: من بچه‌ام رو از تو می‌خوام بی عرضه! و رو به مرد فریاد می‌کشید: دزدها، بی‌شرف‌ها، بچه‌ام رو کجا بردید؟

روایت
9789643809447
۱۳۹۳
۱۱۲ صفحه
۲۸۰ مشاهده
۰ نقل قول
صفحه نویسنده محمدرضا گودرزی
۱۰ رمان ( Mohammadreza Goudarzi)
دیگر رمان‌های محمدرضا گودرزی
16 داستان
16 داستان استنباط داستان‌نویسان این مجموعه، از داستان، تا حدی با هم متفاوت است و به همین دلیل امکانات شکلی و معنایی و تاویلی هر کدام از داستان‌ها هم با هم متفاوت است. البته این تفاوت‌ها دلیلی بر ضعیف یا قوی بودن داستان‌ها نیست بلکه نشان‌دهنده استقلال رای نویسندگان و تلقی آن‌ها از داستان است. از همین رو تنوع داستان‌ها باعث شده ...
در چشم تاریکی
در چشم تاریکی
به زانو در نیا
به زانو در نیا
نعش‌کش
نعش‌کش و قطع می‌کنم. با مترو می‌روم ایستگاه حقانی و از آن‌جا می‌روم پارک طالقانی. الان دیگر دقیقا می‌شود گفت گم‌گشته‌ای دارم. لابه‌لای درخت‌ها قدم می‌زنم. فکر بنز یک‌آن رهام نمی‌کند. به یاد داستان شب‌های روشن داستایوسکی می‌افتم، بنز با آن رنگ آلبالویی‌اش یک لحظه در آسمان تیره‌ی زندگی‌ام درخشید، جرقه‌ای زد و محو شد، بعد در پس پشت ذهنم آن ...
آنجا زیر باران
آنجا زیر باران
مشاهده تمام رمان های محمدرضا گودرزی
مجموعه‌ها