رمان ایرانی

سایه‌ای بر بالین

زن جوان بیوه‌ای، ناخواسته گرفتار رابطة مبهمی می‌شود که تمام زندگی‌اش را تحت تاثیر قرار می‌دهد و از او که خود یک روان‌شناس و مشاور زبده است، یک زن افسردة سرخورده می‌سازد. رمان حاضر حکایت تمام زنان و دخترانی است که به طمع ثروت و شهرت و رفاه مادی وارد زندگی مردانی می‌شوند که دارای همسر و خانواده هستند؛ حکایت تمام زنان و دخترانی که برای جذابیت‌های ظاهری افراد، بیش‌تر از سلامت روانشان و برای مادیات بیش‌تر از معنویات ارزش قائلند. در این رمان مانند دیگر آثار نویسنده، داستان از دیدگاه روان‌شناسی، مذهبی و فلسفی تحلیل و موضوع اصلی داستان یعنی همسر دوم بودن به بحث گذاشته شده است.

9786005219609
۱۳۸۸
۳۴۴ صفحه
۷۴۶ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مهرنوش صفایی
مهربانو
مهربانو عاشق شدن را طبیعت به ما آموخت اما عاشق ماندن را نیاموختیم. عمرمان در دل بستن و دل کندن گذشت و پیر شدیم در هروله میان عشق و نفرت و نفهمیدیم آن که باید نو می‌شد خود ما بودیم... عشق مجهول پیچیده‌ای نبود، ما رمز و راز و شیوه دلبستگی را نمی‌دانستیم. رمان مهربانو روایت ساده همین رمز و رازهاست. ...
ارتباط نامربوط
ارتباط نامربوط تو...،،، هوای آلوده تهرانی. که حتی یک نفس. که حتی برای یک نفس. از ریه‌ام جدا نمی‌شوی! خون من، پر شده از تو. سلول به سلول تنم را درنوردیده‌ای. عشق من... هوای تو... هوای آلوده تهران است در تن من. کجاست اکسیژن؟؟!! کجاست یک نفس بدون تو؟؟!!...
عشقه
عشقه عشقه قصه سرگذشت است. سرگذشت من... سرگذشت تو. آنقدر حقیقی، ملموس و نزدیک، که انگار قهرمان آن خود توست، یا خود من. سال‌هاست می‌شناسیمش... انگار سال‌ها با او زندگی کرده‌ایم و درد عشقش را بارها خودمان تجربه کرده‌ایم. نرگس درست مثل ماست. مثل من، مثل تو... مثل ما عاشق شده‌ است، مثل ما خندیده است و مثل ما به کرات از رنج ...
خاطرات خصوصی آنا
خاطرات خصوصی آنا آقا جان عصبانی داد زد:«یعنی چی؟... از کی تا حالا کلفت جماعت، لنز می‌زاره و مو رنگ می‌کنه و خودش رو به این ریخت و قیافه در می‌آره؟ تو می‌ری کلفتی یا هرزه‌گردی؟ نکنه هنرپیشه شدی؟ (لا اله الا الله) ببین چطور دهن آدمو آخر شبی باز می‌کنی... خوشت می‌یاد مردم پشت سرت حرف در بیارن؟ کم از وقتی اومدی، ...
خلوت خلود
خلوت خلود من فقط راوی‌ام. راوی حقیقتی که با تو می‌گویم. چرا و امایش پای سرنوشت. من هم مثل تو، با آن می‌‌خندم و می‌گریم من، با تو صادقم. مثل احساس پاک دوست‌داشتن، اما گذشتن. من با تو همدردم مثل عاشقانه خواستن، اما چشم بستن. من هم مثل تو، شاکی‌ام از دنیا، و از سرنوشت اما معتقدم. معتقد به خورشیدی که دوباره طلوع خواهد کرد. خلوت خلود، داستان‌ ...
مشاهده تمام رمان های مهرنوش صفایی
مجموعه‌ها