دوست داشتم بروم کنارش بنشینم و بیمقدمه بگویم: یادته من با یکی از بچههای همسایه بازی میکردم، اون کی بود؟ بعد هم خانهای که در خواب میدیدم را توصیف کنم و بپرسم: اونجا خونه ما بود؟ ما حوض و درخت نخل داشتیم؟
افسون سبز
داستان، حرکتی لطیف و جذاب دارد...
شروع و ادامه کتاب، چنان منطقی و واقعی است که خواننده در چند برگ اول آن، با داستان عجین میشود و کتاب را تا پایان ادامه میدهد. و آنچه تامل انگیز مینماید، واقعیتی است ملموس از جامعهای که در آن زندگی میکنیم: دختری زیبا که در آستانه پایان تحصیلات خود است و به ناگاه ...
مهر و مهتاب
از "مهتاب عشق " تا "مهر زندگی"
مهتاب یادآور عشق است و تکرار دلدادگی.
و مهر در پس مهتاب و نمایانگر گرمای زندگی.
مهر و مهتاب همان گرمای عشق هر روزهی ماست و روایت آن تکراری است از زندگی با نیمنگاهی متفاوت.
دختری در مه
فکر میکنم دختران بسیاری هستند که در هالهای از مه زندگی میکنند:
دخترانی که تنها در قصهها نیستند،
آنها واقعیت دارند و در میان همان مه
روزهای عمر را میگذرانند.
نمیدانم... ولی شاید سرنوشت او را در سر راه من قرار داده بود، تا زندگیاش را ببینم و امروز راوی آن باشم.
عطر بهارنارنج
پنجره را بستم و تکههای سفال گلدان را برداشتم و گیاه را در یک شیشه شیر خالی گذاشتم و داخلش آب ریختم و شروع کردم به جارو کردن خاکها، همانطور که خاکها را در سطل آشغال میریختم ناخودآگاه فکر کردم چقدر حکایت این گلدان شکسته شبیه من است! گیاهش ناامن و نامطمئن به آینده در یک شیشه آب مانده، نه ...
1 روز دلگیر ابری
گاهی یکی از همین روزها که مثل بسیاری دیگر نادیدهاش میگیریم تمام روزهای باقی مانده از عمر را تحت تاثیر خود قرار میدهد. روزی که زود تمام میشود ولی خیلی دیر دیرتر از آنچه فکر کنی از روح آدمی رخت برمیبندد. آن روز، روز آزمودن است برای عشق و همه زمزمههایی که به ظاهر عاشقانهاند و ناگهان تبدیل میشوند به ...