سیروس، همسال، همبازی و همنام من، همسایه ما بود. یعنی خانهشان درست همان خانه کوچک سر کوچه بود که هنوز هم هست. دیوار اطاقهایش، گمان میکنم 2 اطاق و 1 ایوان داشت، قسمتی از دیوار حیاط ما بود که شکم آورده بود و 1 درخت انجیر وسطش روئیده بود. در قسمت شمالی حیاط خانه ما بود که بزرگ بود و هنوز هم هست. حالا مدتی است که تمام خانههای قدیمی را کوبیدهاند و خانههای نو چند طبقه و آپارتمانهای کوچک و بزرگ ساختهاند، اما در محله ما، آن 2 خانه قدیمی هنوز به هم تکیه داده و ماندهاند و شاید بدین ترتیب غربت خود را در لابهلای آن همه آهن و آلومینیم و آنتن تلویزیون و لولههای جورواجور دور و بر تحمل میکنند.